پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن
جاپیچ-جاکش-دلال محبت
تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن
راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟
خدا داده-دیم کاری
رفتگار-رفتنی-مردنی
جوجه خوردن-مرفه بودن-در ناز و نعمت زیستن
خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن
حساب داشتن-حساب بانکی داشتن
ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن
از منبر پایین آمدن(از پرچانگی دست برداشتن، سخن را به پایان آوردن)
خط-راه-مسیر-مشی و مرام-مسلک-کنایه از نامه
درآمد-مقدمه ی سخن و نوشته یا قطعه ی از موسیقی
از تعجب شاخ در آوردن-بسیار شگفت زده شدن
زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن
تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن
خیرات کردن-چیزی را
به رخ کشیدن-به چشم آوردن-یادآوری کردن
زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن
اُمُل-عقبافتاده-قدیمی
از این حرفها-مطالبی از آنگونه که پیش از این گفته شد
پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن
اجل معلق(مرگ ناگهانی)
دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند
آخش درآمدن(از درد نالیدن)
جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند
زر زر کردن-غر زدن-گریه کردن شدید
چادر رختخواب-چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند
تیر کردن-نشان کردن
توله سگ-در حالت تحقیر: بچه
حاجی خرناس-لولو
ابرو پاچهبزی-دارای ابروی پهن و پرمو-ابرو قجری
دست شما درد نکند-از شما سپاس گزارم
بی خیال بودن-اهمیت ندادن-نگران نبودن
حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن
حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است
از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بیرحمانه به کار واداشتن)
دَمَر-دراز کشیده روی سینه و شکم
پا انداختن-واسطه گری کردن-کارچاق کردن به ویژه در امور غیر اخلاقی
بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن
آب رفتن-بیاعتبار شدن-کوچک شدن
بی ریش-ناجوانمرد-نامرد
دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند
پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه
بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده
حکیم باشی-پژشک تجربی و مدرسه نرفته
از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی
دوبلور-دوبله کننده
ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن
رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی
تخته زدن-پنبه زدن
پیله کردن به کسی-با مزاحمت اصرار و پافشاری کردن به کسی-پاپی کسی شدن
انگشت کردن(انگشت رساندن)
چله نشینی-خانه نشینی
پیزر در جوال گذاشتن-در فریبکاری مهارت داشتن
چشم چیدن-چشم زخم را دفع کردن
رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن
دست بردار نبودن-پافشاری کردن-رها نکردن
آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن
دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه
تک و پو زدن-به هر دری زدن-با تمام درماندگی کوشیدن
خودفروشی کردن-فاخشگی کردن-خیانت کردن
آخر و عاقبت(نتیجهی خوب)
استخوانبندی(درست کردن انگاره و طرح)
پس گوش انداختن-مسامحه کردن-به تاخیر انداختن
تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن
بر و بیا-رفت و آمد- دم و دستگاه
دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن
آب شدن(شرمنده شدن، رفتن آبرو، به فروش رفتن کالا)
رو شور-سفیداب
خشک کن-دستگاه گرفتن رطوبت و خشک کردن لباس و پارچه
پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن
دست و پا توی هم رفتن-بی پول شدن-گرفتاری مالی پیدا کردن
دو علی گلابی آمدن-بچه ترساندن-تهدید توخالی کردن-توپ و تشر آمدن
جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما
زیگزاک-خط شکسته-کنگره دار
دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن
تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن
خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید
در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن
پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو
جالباسی-کمد لباس-جا رختی
زمخت-درشت-ناهنجار
ریش توپی-ریش تپه
بسلامتی-سلامتی دادن-هنگام نوشیدن شراب به یکدیگر می گویند
پیش ِ پا-جلوی رو
پت پتی-موتور سیکلت
از اوناش نبودن ( فقط بهصورت منفی)(از جملهی کسانی نبودن که مخاطب گویندهی جمله را از آنان پنداشته است)
چوب لای چرخ گذاشتن-سنگ پیش پا انداختن-ایجاد مانع کردن
حساب انگشت بالا-حساب ساختگی
الابختکی-اتفاقی-تصادفی
چته ؟-تو را چه می شود ؟
باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی
پینه زده-وصله کرده
پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان
چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن
تُخم-اصل هرچیزی-دانه
زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه
ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش
اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجهی جایی کردن)
دل کسی آمدن-دل آمدن
پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن
تو حساب بودن-وارد بودن-به مسائل آگاه بودن
دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره
آینهی دق-آینهای که شخص خود را در آن عجیب و غریب میبیند – شخص عبوس و بدقدم
پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق
پینه زده-وصله کرده
روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن
دول-آلت مردی به زبان کودکان
زنیکه-زنکه
پا به پا شدن-تردید داشتن
رفتن از کیسه-ضرر کردن-از سرمایه خرج کردن
جوان مرگ شدن-در جوانی مردن
چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد
خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار
جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند
ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت
دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن
افقی برگشتن(شهید شدن و روی دستها تشییع شدن)
دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن
ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد
چرب دست-ماهر-زبر دست
چک و چانه زدن-چانه زدن-وراجی کردن-مذاکره ی فراوان کردن
از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بیثبات و بسیار متضاد داشتن
حضرت عباسی-راست و درست
این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است
تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن
از کفر ابلیس مشهورتر(گاو پیشانیسفید، نزد همه معروف)
چشم دریده-خیره-درآمده
خدابیامرزی-درخواست بخشش
پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن
پس پناه-جای خلوت در خانه یا کوچه-پستو
تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن
اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن
خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر
دور-بار-دفعه-نوبت
زیر دل زدن-تهوع آوردن
درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد
برآورد-تخمین
رکاب دادن-راهی جایی شدن
حرامزادگی-بد ذاتی-مکر
جای سفت-وضعیت سخت
دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق
تن زدن-سرپیچیدن-نپذیرفتن
ازخداخواسته-آرزومند-مشتاق
دهان گیره-غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند
زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند
پیش کردن-راندن به جلو
پیش تختی-پله مانندی برای رفتن به روی تخت مرتفع
پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن
خواری و زاری-پریشان حالی
پیشت-آوازی برای راندن گربه
رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان
د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری
از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن
زاپاس-ذخیره-یدک-آدم بی مصرف و زوار دررفته
پاپوش درست کردن-پرونده درست کردن- توطئه کردن
از گل نازکتر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن
جیش-ادرار در زبان کودکان
تند-بسیار تلخ و تیز-سخت و شدید-پر رنگ
دبنگ-احمق-کودن
جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی مخالفت کردن-در برابر کسی مقاومت کردن
دست پاچه شدن-مضطرب شدن-دست و پای خود را گم کردن
اُتُل-شکم-اتوموبیل
خیال باف-مالیخولیایی-کسی که همواره در عالم خیال به سر می برد و عملی نمی کند
خرده قرض-بدهی اندک
دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن
بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن
پاسور زدن-پاسور بازی کردن
جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن
پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا
دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی
بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی
از بام خواندن و از در راندن-خواستن و به بیمیلی تظاهر کردن
بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز
خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن
پیش بینی کردن کار یا شخصی
دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند
چروک خوردن-نگا. چروک افتادن
اردک رفتن، غاز آمدن-دست از پا درازتر برگشتن
آش آلو شدن-خجالتزده شدن-سکهی یکپول شدن-کنفت شدن
به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی
جان کلام-اصل مطلب
جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن
دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن
چوب لای چرخ گذاشتن-سنگ پیش پا انداختن-ایجاد مانع کردن
خواب از سر کسی پریدن-نگا. پریدن خواب از سر کسی
تعریف کردن-به نیکی یاد کردن-ذکر خیر کردن
دُنگ-سهم-حصه
با پنبه سر بریدن-با نرمی و تدبیر آزار و آسیب رساندن
خرده بُرده-مشکل-اختلاف
بساز و بفروش-ساختن خانه ی بدون استحکام به قصد فروش
آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب
پر رودگی-پر گویی-پر حرفی
پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا
خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان
از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن
پر مدعا- پر ادعا
چندش-لرزش ناگهانی بدن-حالت نامطبوع
از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)
دوربین انداختن-دید زدن-چشم چرانی کردن
دست پاچه-شتاب زده-مضطرب
جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن
اوضاع کسی را بیریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزهی کسی را بههم ریختن)
خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن
آهنگ ریپدار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)
چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن
پیش کردن گربه-راندن گربه
چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن
پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن
پر رو-بی شرم-وقیح-دریده
انگشتپیچ-نوعی گز رقیق
آن چنانی-چنانکه خود میدانی-بسیار گرانبها-بسیار عجیب
بیخ ریش کسی ماندن-روی دست کسی ماندن
به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن
جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن
باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن
پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن
آوار شدن سر کسی(بیخبر نزد کسی در آمدن)
در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن
از ته دل(از سر صدق و صفا)
از عزا در آوردن(به دورهی عزاداری پایان دادن)
تت و پت-لکنت زبان
ریپ زدن-نامیزان کارکردن موتور
دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور
چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر
رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار
خواب از سر کسی پریدن-نگا. پریدن خواب از سر کسی
بی ریخت-زشت-بد ترکیب
پول خرد-پول سکه ای
بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو
بریدن شیر-لخته لخته شدن شیر
چوب بست-داربست چوبی-چوب بندی
حلال زاده-پاک و نجیب
چشم انداختن-نگاه کردن
اجاق-دودمان
به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن
پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن
از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، بهکلی تغییر کردن)
دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن
بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد
پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن
خدمت رسیدن-به حضور رسیدن
آفتاب چریدن-بیکار بودن-چیزی برای خوردن نداشتن
چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند
جوان مرگ شدن-در جوانی مردن
جاهل پسند-چیزی که جوان
جانور-کرم شکم و معده
خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم
چله ی تابستان-گرمای سخت
ته کیسه-آن چه که پس از دادن خرج ها در ته جیب و کیسه به جا می ماند
آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)
با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن
آب نخوردن چشم-امید نداشتن
تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن
رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن
تقلا-دست و پا زدن-کوشش زیاد
رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ
از خر افتادن(نابود شدن، مردن)
از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بیمهری قرار گرفتن)
رقاص خانه-دشنام گونه ای برای برخی جاها-جاهای بی حساب و کتاب و شلوغ و پلوغ
زیر دماغ کسی سبز شدن-ناگهان در برابر کسی حاضر شدن
خون کسی را کثیف کردن-کسی را بسیار عصبانی کردن
ازخودراضی(متکبر، خود پسند)
چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند
آجر شدن نان(از بین رفتن درآمد)
ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)
تو لاک خود رفتن-با کسی کاری نداشتن-توی عالم خود بودن
چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن
پای خود را جای پای دیگری گذاشتن-از کسی تقلید کردن
دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد
خواب از سر کسی پریدن-نگا. پریدن خواب از سر کسی
دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی
پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو
جُربزه-قدرت-توانایی
تپه ماهور-زمین ناهموار
حبه کردن-دانه دانه کردن
دست به روی کسی بلند کردن-کسی را کتک زدن
تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند
به گوش خر یاسین خواندن-بی اعتنایی کردن به حرف و نصیحت- از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن
استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)
دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن
چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی
از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن
برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش
از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن
بار و بندیل-اسباب و بساطی که کسی با خود می برد
جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست
خرکار-پرکار
دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن
دست اندر کار-دارای سهمی در انجام کاری-مشغول به کار
پخته کردن کار-مقدمات کاری را فراهم کردن
در آمدن از جلوی کسی-با کسی مقابله به مثل کردن-در برابر کسی مقاومت کردن
حاضر و غایب کردن-خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان
از نافِ جایی آمدن(کاری را بهخوبی اهل جایی انجام دادن)
از پا در آوردن(سخت فرسوده و از کار افتاده کردن)
داغ-مصیبت-اندوه-سخت گرم-سوران
روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان
حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی
دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز
امن و امان-بدون بیم و هراس
پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن
چِز دادن-روی آتش گرفتن پوست برای سوزاندن موها و پرها
حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر
زبان باز کردن-توانایی گفتار پیدا کردن
آواز شدن-شهره شدن
ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه
بسلامتی-سلامتی دادن-هنگام نوشیدن شراب به یکدیگر می گویند
رو به راه کردن-آماده و مهیا کردن
خیز-ورم-آماس
آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند
پیش ِ پا-جلوی رو
حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن
به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن
دست بلند کردن-بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی-اعلام رای و نظر
اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده
چرخ گوشت-چرخ گوشت خرد کنی
رفع و رجوع کردن-حل کردن-فیصله دادن
اوا خواهر-مرد زننما-مردی که علائق زنانه دارد
رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن
پا برهنه-بدون کفش
خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده
پشت بند-به دنبال-در ادامه-چیزی که پس از چیز دیگری بنوشند یا بخورند
خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید
چینه کشیدن-ساختن دیوار گلی
ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا
از سر دست(کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند)
اَنَک شدن-تحقیر شدن-خجالت کشیدن
حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر
اُمُل-عقبافتاده-قدیمی
از پاشنه در آوردن(به هر گوشه و کنار سر کشیدن)
دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه
پلیتیک زدن-سیاست به کار بردن
خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم
دست آموز-تربیت شده-آموخته
بی سر و ته-بی معنی-بی هوده-بی نظم
دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن
حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن
آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن
ادبخانه-مستراح-طهارتخانه
زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن
این دنده آن دنده شدن(این پهلو آن پهلو شدن)
آلاپلنگی(مثل پوست پلنگ، گل باقالی)
آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)
پابوس-زیارت
دلچسب-دلپذیر-مقبول
پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است
ازخداخواسته-آرزومند-مشتاق
تپق زدن-بیرون شدن بی اراده ی کلمه از زبان-چیزی جز مقصود گفتن
چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن
اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا
پا واکردن-به راه افتادن بچه
چاله سیلابی-نگا. چاله خر کشی
جنجالی-آن چه موجب هیاهو شود-آن چه بر سر زبان ها افتد
آب سیر(جانور خوشرفتار)
چراغ پا شدن-بر روی دو پا ایستادن اسب
رد پا-جای پا-اثر
چراغانی کردن-جشن گرفتن
خلا-مستراح
آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن
آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)
به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب
از سر کسی زیاد بودن(بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن)
جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن
ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه
جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن
با معرفت-لوطی و جوانمرد-دارای قوه ی تشخیص خوب از بد
به روی خود نیاوردن-اهمیت ندادن-به سکوت برگزار کردن-خود را به آن راه زدن
پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک
حساب راسته حسینی-رو راست-بی شیله پیله
چل نکه-پارچه ای که از انواع پارچه های بریده شده سر هم دوخته شده باشد
پیش بها-بیعانه
جیب بر-دزدی که در جیب دیگران دست می برد
بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن
دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن
خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن
آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)
زدن رای کسی-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز
تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد
دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن
جزوه-کتابچه-دفترچه
دستمال ابریشمی برداشتن-چاپلوسی کردن-تملق کردن
تب کردن خر-پوشیدن لباس ضخیم در هوای گرم
اسمورسم-نام و مقام-شهرت و اعتبار
از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن
دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن
خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت
دایه ی مهربان تر از مادر-پرستاری که بیش از مادر مواظب کودک است-کسی که تظاهر به دل سوزی می کند
خرافاتی-آن که به خرافات باور دارد-عقب مانده
آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)
داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن
درق دروق-درق درق
چَرس-حشیش-گرد-بنگ
بیگاری-کار اجباری و بی مزد
حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون
خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است
از این رو به آن رو شدن-یکسره دگرگون شدن-بهکلی تغییر کردن
تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری
خشخاشی-نان خشخاش زده
ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بیاعتنایی کردن)
جاشو-باربر
روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن
داش-لوطی-مشدی
خیسیده-چیزی که آب در آن نفوذ کرده است
دل-معده
اسمورسم(نام و مقام، شهرت و اعتبار)
از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامهی کاری
پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن
ازخداخواسته(آرزومند، مشتاق)
بی نماز شدن-گرفتار عادت ماهانه شدن
چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو
رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن
جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن
خوش ِ کسی بودن-به هنگام شگفتی مانند چشمم روشن! گویند
خدمت کردن-دوره ی سربازی را طی کردن
از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)
ریش گذاشتن-نتراشیدن ریش-ریش بلند کردن
برزخ شدن-ناراحت شدن
پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا
دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری
چاک دادن-شکافتن-پاره کردن
تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن
توی دل کسی خالی شدن-ترسیدن-ناامید شدن
چین و چوروک-چین و شکن
بلغور کردن-سر هم ردیف کردن-حرف های قلمبه زدن-شکسته و نامفهوم حرف زدن
اجلبرگشته-کسی که مرگ بهسراغش آمده
روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن
رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن
تراشیده شدن-لاغر شدن
از ریش کسی دست برداشتن-کسی را به حال خود گذاشتن
بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن
از حال رفتن-بیحال شدن-غش کردن
پا انداختن-واسطه گری کردن-کارچاق کردن به ویژه در امور غیر اخلاقی
دو دو زدن-تکان تکان خوردن
زبان ریزی کردن-زبان ریختن
تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن
حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن
زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن
زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات
پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه
چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن
الانه(همین حالا، هم اکنون)
دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن
راه راه-دارای خطوط موازی
جا رختی-چوب رختی-چیزی که رخت را به آن می آویزند
تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن
از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن
روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن
ترش کردن-عصبانی شدن
چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب
حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن
آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)
رسیدگی کردن-سرکشی و وارسی کردن
خوش پوش-شیک پوش-آن که همواره لباس تمیز و برازنده می پوشد
بازداشتن-منع کردن-مانع شدن
پا خورشی-وسایل لازم برای پخت خورش
زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال
خاطر جمع-مطمئن
روبنده-نقابی سیاه رنگ برای پوشاندن چهره
اهل حال-دوستدار تفریح و خوشگذرانی
ترکه-آدم باریک و بلند
بد مروت-نامرد-ناجوانمرد
امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن
دراز نوشتن-مطلب را طول دادن-طومار نوشتن
رد کسی را گرفتن-از روی جای پا یا آثار دیگر کسی را دنبال کردن
آفتابهآبکن(پست ترین نوکر)
خرده پا-کاسبان جزء و کم سرمایه
دُنگی-دانگی
تظاهر نمودن-وانمود کردنف ظاهر سازی کردن
چشم و چار-چشم-دید-بینایی
از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن
پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن
خال خالی-خالدار-دارای خال های بسیار
بی ملاحظه-بی توجه-بی پروا
خنگ خدا-نادان و کودن
چنار امام زاده صالح-متلک بد
رسوایی بالا آوردن-کاری مایه ی رسوایی و شرمساری کردن
تیار کردن-آماده کردن
الکی-بیهوده-بیخود-دروغکی
پایین دست-طرف پایین
خاصه فروش-فروشنده ی جنس های مرغوب و برگزیده
آیَم سایَم(گاهکاهی)
پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده
دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن
خر آوردن-بدبخت شدن
دانگ-یک ششم-سهم-قسمت
چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه
از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))
عینک ذره بینی بسیار قوی
ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه
بند آوردن-متوقف کردن
چهل منار-تخت جمشید
تلمبار- تل انبار
پول خرد-پول سکه ای
به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه
پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن
جاکش-پا انداز-دلال محبت
به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن
خوش دوخت-لباسی که به اندازه و برازنده دوخته شده باشد
بابا شمل-لوطی-داش مشدی
درب و داغان شدن
رقاصی-کارهای بی هوده و سبک
آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن
خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس
زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.
زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی
بشکن بشکن-وقت شادی و شادمانی-جشن و سرور
پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن
چل زن-زن کوتاه قد
پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن
به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن
خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن
آهنگ ریپدار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد
ذِله آوردن-به ستوه آوردن-خسته و عاجز کردن
تپه ماهور-زمین ناهموار
پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن
درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن
از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)
دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن
آدم مقوایی(بیاراده، کسی که هیچکاری نمیکند)
پابوسی-زیارت
پیش و پس کار را نگاه کردن-جوانب کار را سنجیدن
دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن
پختن کسی-کسی را برای کاری آماده کردن
بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی
زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن
پا واکردن-به راه افتادن بچه
باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن
بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند
حُباب-سرپوشی که بر چیزی بگذارند
از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن
اله و بله کردن-لاف زدن-چنین و چنان گفتن
توی پیاز خوابانیدن-برای فرصت لازم نگاه داشتن
توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم
حقه سوار کردن-فرو کردن چوب وافور در دهانه ی حقه-فریب دادن
پا سوز-عاشق شیفته
پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن
از آب گل آلود ماهی گرفتن(از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن)
استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی بهدست آوردن، دود چراغ خوردن)
آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن
جَفت-چوب بست انگور
چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن
اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)
حلوای تن تنانی-نوعی حلوا
تبرک کردن-با برکت ساختن-خجسته کردن
آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)
آهوی مانده گرفتن-بیانصافی کردن-عاجزکشی کردن
خوش حرکت-خوش رفتار-طناز
دو پهلو حرف زدن-مبهم سخن گفتن
خر-نفهم و کودن-بزرگ-زیاد
خرده خرده-کم کم-رفته رفته
آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن
بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر
بچه ننه-بچه ی لوس و نازک نارنجی
آمد کردن(رخدادن واقعهای خجسته)
رشوه خوار-کسی که برای انجام کاری ناروا دستمزد دریافت می کند
آمده-شوخی و لطیفه
پخته کردن کار-مقدمات کاری را فراهم کردن
بی سواد-آن که نمی تواند بخواند و بنویسد-نادان و بی معلومات
تخمی-به درد نخور-بی مصرف
خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن
آمد کردن(رخدادن واقعهای خجسته)
پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق
پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن
جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد
تیر رس-میدان دید-منطقه ی نزدیک
بخور و نمیر-مقداری از غذا که تنها برای ادامه ی زندگی کفایت می کند
تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه
زنبور زدن-نیش زدن زنبور
جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن
آب از دریا بخشیدن(از کیسهی خلیفه بخشیدن)
اَنَک شدن-تحقیر شدن-خجالت کشیدن
انداختن پشت گوش(سهلانگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)
چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک
جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن
پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن
جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند
خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن
ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود
چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود
دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن
پیش پا افتاده-کم ارزش-حقیر-معلوم-آشکار
اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن)
تبدیل به احسن کردن-چیزی را با چیز بهتری عوض کردن
زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن
چشم و دل کسی دویدن-حریص بودن
پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن
جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن
آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)
خاکشیر نبات به حلق کسی کزدن-لطف و محبت بیش از اندازه به کسی کردن
دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد
آدم مقوایی-بیاراده-کسی که هیچکاری نمیکند
پشم کسی ریختن-از قدرت و مقام افتادن
دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن
بی مخ-بی عقل-شجاع
به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن
از کسی کشیدن-از کسی رنج کشیدن
تاریک خانه-اتاق تاریک برای ظهور و چاپ فیلم
چُرت-خواب کوتاه
خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن
پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف
حمله ای-مبتلا به بیماری غش
زیر جامه-زیر شلواری
پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه
اسبابکشی(نقل اثاثه از خانهای به خانهی دیگر)
چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان
حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن
دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی
خوش پوش-شیک پوش-آن که همواره لباس تمیز و برازنده می پوشد
دم ِ بخت-دختری که به سن ازدواج رسیده است
دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند
به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی
چار میخ-اذیت و آزار سخت
دنیا دیده-آزموده-سرد و گرم چشیده
پس بودن هوا-خراب بودن اوضاع-نامناسب بودن وضعیت
چپه-کجی به یک سمت
روغن مالی-روغن زدن به دستگاه
آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)
از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم
دو لُپه خوردن-با خرص و ولع خوردن-لقمه های بزرگ برداشتن
تحت اللفظی-کلمه به کلمه
اجل معلق-مرگ ناگهانی
ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)
آپارتی-زن بیحیا و بدزبان-سلیطه-پاچهورمالیده
دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن
رفتگر-سپور-آشغالی
پیچ و مهره ی کاری در دست کسی بودن-کاری تنها از عهده ی او بر آمدن
جفت-به هم چسبیده-جا افتاده-مرتب-نر و ماده-دو گاو که برای شخم زدن به کار می برند
آهو چشم(معشوق، شاهد)
چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن
تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن
زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند
آن سفر-آن بار-آن دفعه
اسرار مگو-حرفهای ناگفتنی
پا توی کفش کسی کردن-با کسی در افتادن-به آزار کسی برخاستن
دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس
آینهی زانو(برآمدگی زانو)
پابوسی-زیارت
جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند
افتادگی(پریشانی، احتیاج)
بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی
داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است
آش آلو شدن(خجالتزده شدن، سکهی یکپول شدن، کنفت شدن)
ذِله آوردن-به ستوه آوردن-خسته و عاجز کردن
تَخم-مهمل تَخم
چرچری کردن-خوردن و عیش کردن
تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن
پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن
دنیا دست کیست؟-پرسش از کسی که کاملن بی خیال و بی غم زندگی می کند
آتشِ بسته(طلا)
روخوانی-از روی کتاب و نوشته خواندن
بغل زدن-زیر بازو گرفتن
چس ناله-آن و ناله ی ساختگی برای جلب توجه
دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن
حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن
ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها
جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند
تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن
بالا آوردن-استفراغ کردن
تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن
حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن
به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن
دو پا-انسان
آمد-فرخندگی-خوشقدمی
جاشو-باربر
الدنگ-بیکاره-مفتخور-بیغیرت
پر زدن-به چیزی یا کسی اشتیاق فراوان داشتن
ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه
جلز-نگا. جز
حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن
آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن
آغبانو-لقبی برای زنان محتشم و بزرگ
ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم
خر گردن-گردن کلفت-بی عار
آینهی بخت(آینهای که داماد همراه شمعدان برای عروس میفرستد)
خودفروشی کردن-فاخشگی کردن-خیانت کردن
در آمدن از جلوی کسی-با کسی مقابله به مثل کردن-در برابر کسی مقاومت کردن
جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن
دست به گریبان شدن-با هم به جدال پرداختن-گلاویز شدن
آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر
تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن
تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی
جگر-عزیز-عزیز دلم
چشم زدن-چشم زخم زدن-ترسیدن
تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن
روزه ی کله گنجشکی-روزه ای که بچه ها تا نیمه های روز می گیرند
تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن
بد مصب-بد مذهب-لاکردار-بی مروت
از زمین سبز شدن-ناگهان و بیخبر پدیدار شدن-بهطور غیرمنتظره حاضر شدن
حاضر به یراق-حاضر و آماده
دَدَر-بیرون-کوچه
ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام
پُر توپ-خشمگین
چپ بودن-چپ دست بودن-لوچ بودن-مخالف یودن
رنگ به رنگ شدن-از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن
از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)
زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن
زیر پا کردن-پیمودن-همه جا را گشتن
جوال پنبه آوردن-حرص و طمع زیاد داشتن-میل و علاقه ی فراوان داشتن
ترتیب اثر دادن-به حساب آوردن-اهمیت دادن
این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است
پا به فرار گذاشتن-گریختن
خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی
ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)
شعلهی آتش
آنکاره(اهل آن کار (کار بد))
چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود
به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن
پات-بی آبرو-بی تربیت
تق چیزی در آمدن-گند کاری بالا آمدن-فاش شدن امری پنهان
چوب خوردن-تنبیه شدن
خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن
دک و دنده-بالا تنه
تند-بسیار تلخ و تیز-سخت و شدید-پر رنگ
پاشنه ترکیده-بی سر و پا-آدم پست
بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند
از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-بهکلی زیر چیزی زدن
ریش توپی-ریش تپه
حهاز-کشتی بزرگ
درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن
چوب بست-داربست چوبی-چوب بندی
دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است
خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن
توپ و تشر-تهدید-هارت و پورت-داد و فریاد
به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن