برگزیده

کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 138

چشم سفیدی کردن-پر رویی کردن-گوش به حرف ندادن

ته نشین شدن-رسوب کردن

جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد

آب به ‌زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن

پول چایی-انعام-بخشش

داش-لوطی-مشدی

ادا در آوردن(مسخرگی کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن)
از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)
بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن
پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند

آستین‌سرخود-هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است

رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی

دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن

باد بُروت-خودخواهی-غرور-تکبر

جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن(بهره بردن از چیزی، نصیب بردن)

آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل

دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن

بی طرف-کسی که در دسته بندی گروهی شرکت و دخالت ندارد

اتصالی کردن(در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن)

توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن

اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))

 

الحق(به‌راستی، حقیقتن)

خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار

حاضر جواب-کسی که برای هر موردی پاسخ آماده دارد

دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن

این کلاه آن کلاه کردن-قرضی را با قرض دیگری پرداختن-از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن-کلاه تقی را سر نقی گذاشتن

دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک

رشوه خواری-دریافت دستمزد برای انجام کاری ناروا و غیرقانونی

 

در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن

چته ؟-تو را چه می شود ؟

پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن

دهن دره-خمیازه

جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟)

روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان

زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن

دست بردار نبودن-پافشاری کردن-رها نکردن

آن روی کسی بالا آمدن(خشمگین شدن)

انگشت به دهان(حیرت‌زده، سرگشته)

خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست

آب اندام(زیبا تن و خوش‌رو)

دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن

درد و بلای کسی به جان خوردن-تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجه‌ی جایی کردن

تار-از محلی راندن

چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن

از ران خود کباب خوردن-با سختی چیزی به‌ دست آوردن

خیک کسی پر بودن-سیر بودن

رشوه گرفتن-رشوه خواری

دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود

پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون

چشم ِ غربال-سوراخ های غربال

خر ِ دیزه-لج بازی که به خود ضرر بزند

جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند

بابا شمل-لوطی-داش مشدی

تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن

 

دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری

خال گوشتی-نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن

چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن

باد کردن-به خود بالیدن-مغرور شدن

 

دم ِ دست-آماده-حاضر-در دسترس

این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)

دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد

جرات دادن-دل دادن-دلیر کردن

از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بی‌حال شدن)

دمرو-کسی که دمر خوابیده

ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده

دل و جگر زلیخا-تکه تکه-پاره پاره

زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن

چیز-آلت تناسلی

پا به سال گذاشتن-بزرگ شدن

چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن

آبِ آب(آبکی، بی‌مایه، بیرنگ)

دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است

چغاله بادام-بادام نارس

خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده
پا سوخت-پا بد-بد شانس

اسرار مگو(حرف‌های ناگفتنی)

حلق آویز-به دار کشیده

چرکمرده-نگا. چرکمُرد

خوش لباس-نگا. خوش پوش

چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود

بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن

اشک تمساح-گریه ی دروغین

استخوان‌بزرگ-شخص دارای اصل و نسب

راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی

خرج اتینا کردن-پولی به مصارف بی هوده رساندن

خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی

روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید

ربغ رحمت را سر کشیدن-مردن

بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره

حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین

پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت

الابختکی-اتفاقی-تصادفی

پیشانی-بخت و اقبال-طالع

آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)

باز نشسته ک-سی که بدلیل پیری و یا علل دیگر از کار کردن دست کشیده است و حقوقی دریافت می کند

تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید

حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن

جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون

در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن

خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند

رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن

بند و بار-قید های اجتماعی-آداب زندگی

پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن

پیر پاتال-فرتوت-کهن سال

پیچ دادن-چیزی را پیچاندن-به گردش در آوردن

افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)

جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود

چول-بیابان

زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس

 
 

چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن

دستشویی-توالت-مستراح

رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما
رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما
دلسرد-ناامید-مایوس

چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن

بی دماغ-افسرده-اوقات تلخ-دمق

آلاف و الوف-مال و ثروت-جاه و مقام

آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)

 

زیر آبی-زیرآبکی

آدم‌قحطی(کمیابی آدم های کارآمد)

جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض

جملگی-تمامن-سراسر

خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش

روده درازی کردن-پر حرفی کردن-وراجی کردن

زیر تشکی-رشوه

خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن

بساز-آدم سازگار-صبور

 

الکی(بی‌هوده، بی‌خود، دروغکی)

چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن

ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن

چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند
آقام که شما باشید-خدمت شما عرض کنم

ته و توی چیزی را بالا آوردن-به اصل چیزی پی بردن-چیزی را تمام کردن

بد مصب-بد مذهب-لاکردار-بی مروت

روشن شدن-نشئه شدن-مست شدن-سرحال آمدن

تخمش را ملخ خورده-نایاب است

 

چشم زاغ-بی شرم

جملگی-تمامن-سراسر

آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن)

آسمان را سِیر کردن(سخت خوشنود بودن، لذت بسیار بردن)

بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد

بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است

جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی

ریزه کار-باریک بین-دقیق-زیرک

آدم ثانی(حضرت نوح)

چار طاق باز گذاشتن-کاملن باز گذاشتن

خاص و خرجی-ممتاز و معمولی

بند و بست-ساخت و پاخت-توطئه

حبه کردن-دانه دانه کردن

راه پیدا کردن-جستن راه حل برای مشکل-به نحوی در جایی وارد شدن

 
دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن

زر زر کردن-غر زدن-گریه کردن شدید

پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی

چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند
تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن

آیه‌ی یاس(آن که بدبینی را به کمال می‌رساند)

حساب بی حساب-سر به سر-این به آن در-مساوی-هیچ به هیچ

زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست

درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا

بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن

ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن

پنجه کش-نوعی نان برشته و نازک

زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن
دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن
دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده

ازرق(چشم زاغ)

التفاتی-داده شده-مرحمتی-اعطا شده

چلاق شده-نوعی نفرین است
پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن

در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور

به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن

زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود

ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی
تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن

انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)

خر-نفهم و کودن-بزرگ-زیاد

پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه

به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی

حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن

درد دل-غم و اندوه درونی

داو-نوبت بازی

 
خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن

جانماز آب کشیدن-تظاهر به پرهیزکاری کردن-خود را بی گناه وانمودن

پامال شدن-از بین رفتن

آبِ خشک(آب بسته)
بابت-مورد-زمینه-موضوع

بَده شدن-از چشم افتادن-بد جلوه کردن

تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن-در نهایت فقر و تنگدستی بودن
از صرافت چیزی افتادن-از انجام کاری منصرف شدن

بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند

آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

تند نویس-کسی که سریع می نویسد

چشم و چار-چشم-دید-بینایی

به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن

حبه ی انگور-دانه ی انگور

خوش قد و بالا-خوش اندام-بلند بالا

تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن

چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو

چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی

بَزک-آرایش-چسان فسان

زوزه کشیدن-آواز برآوردن

آبجی خاک‌انداز(زن فضول و خبرچین)

پا سست کردن-آهسته کردن-از سرعت خود کاستن

پیش کنار-بیضه-خایه

زرت و پرت-چرت و پرت

تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن

چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است
جور-هم طراز-اخت-هم زبان

تیر کشیدن-درد کردن عضوی از بدن

آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن

پادرازی-نوعی شیرینی به اندازه ی کف پا

تفنگ کمر شکن-تفنگی که از قنداق خم می شود

توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن
دون پاشیدن-دانه دادن به پرندگان-در باغ سبز نشان دادن-وعده دادن

چاره ساز-خداوند

حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع

انگشت بلند کردن(اجازه‌ی سخن خواستن)

دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن

توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود

زاغول-دارای چشمان آبی رنگ

تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری

پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن

دل آمدن-به چیزی تن در دادن

انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکته‌گیری کردن-اعتراض کردن

دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه

 

اُزگل(بی‌سروپا، کم شعور و بی‌شخصیت)

آلامد(باب روز، به‌رسم معمول)

آینه‌ی دق-آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم

رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن

جا افتاده-آدم متین و با تجربه
از سر دست-کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند
الانه(همین حالا، هم اکنون)
جیره بندی-سهم بندی

آدم عوضی(کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست، بدطینت)

دوبلور-دوبله کننده

دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن

دنیا آمدن-زاده شدن

 

تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ

دلگرمی-اطمینان خاطر-امیدواری

داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند

دق دلی-دق دل

درآمد-عایدی

چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند

پای کسی به سنگ آمدن-از سر بی تجربگی و خامی شکست خوردن

بی دست و پا-بی عرضه-پخمه

آگوز(لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر)

خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد

چِل-خل و دیوانه
آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب

زور زدن-فعالیت زیاد کردن-به کار بردن زور و نیرو

دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری

خدا گرفتن-به عذاب خدا گرفتار شدن-بدبخت شدن

چهار چوب-محدوده-قاب

زیر جلی-پنهانی-آهسته

دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر

آش آلو شدن(خجالت‌زده شدن، سکه‌ی یک‌پول شدن، کنفت شدن)

تق سرما شکستن- تک سرما شکستن

آب نخوردن چشم-امید نداشتن

ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن

خورد و خوراک-خوردنی-آذوقه

دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود

آدم عوضی(کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست، بدطینت)

پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است

به جان آمدن-به ستوه آوردن-به تنگ آوردن

زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه

خون کسی کثیف شدن-به شدن خشمگین شدن

توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن

تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند

خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر

درب و داغان شدن

داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن

اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکال‌تراشی کردن)

چشم نازک کردن-ناز و افاده کردن

در تاریکی روشنایی را پاییدن-به طور نهانی مراقب کسی یا چیزی بودن

پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه

خواب از سر کسی پریدن-نگا. پریدن خواب از سر کسی

آب چشم گرفتن(ترسانیدن، به گریه انداختن)

از تیپ کسی بودن

 

پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن

جار و جنجال-داد و فریاد-نزاع و کشمکش
استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن، دود چراغ خوردن)

روز هفتاد هزار سال-روز قیامت

پیش کسوتی-قدمت و برتری

رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.

ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن

چله نشینی-خانه نشینی

 

چَه چَه-صدای بلبل

تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن

بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک

آینه‌ی هفت‌جوش-خورشید

اله و بله کردن(لاف زدن، چنین و چنان گفتن)

آفتاب‌رو-جایی که آفتاب بر آن بتابد

خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد

آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)

از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد)

دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه

زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد

دانشگاه-محل آموزش دانش و فلسفه و هنر

حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی

آستین از دهان برداشتن(خندیدن)

تظاهر نمودن-وانمود کردنف ظاهر سازی کردن

چشم ورقلمبیده-چشم بیرون زده

تر و تازه-شاداب-شسته و رفته

پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن

پشکل-سرگین حیوانات اهلی
از دهان مار بیرون آمدن-هیچ کجی در کسی نبودن-راست بودن
درگاهی-آستانه

به دم و دود رسیدن-سر و سامان یافتن

دک و دهن-دک و پوز

چشم روشنی-چیزی که برای خوشامدگویی برای کسی می برند

خط کش-وسیله ای برای زسم خط

دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری

از صرافت چیزی افتادن-از انجام کاری منصرف شدن

این تن بمیرد-سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند

حمامک مورچه داره-کنایه از تردید و دو دلی

بی همه کس-بی پدر و مادر
آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن

چله خانه-محل ریاضت کشیدن

خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن

خار چشم کسی بودن-مایه ی عذاب کسی بودن

زیست شناسی-دانش شناخت حیات و موجودات زنده

دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش

تخمی-به درد نخور-بی مصرف

تا گلو زیر بار قرض بودن-قرض بسیار داشتن

دهن لق-کسی که راز خود و دیگران را بازگوید

پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی

اصول دین پرسیدن(سوال‌پیچ کردن)

جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن

زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف

آسمان تا زمین(تفاوت بسیار)

پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق

پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی

زیر زبانی-یواش و آهسته-سخنی که از روی بی میلی گفته می شود

خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت

رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن

چربیدن-برتر بودن-پیش بودن

خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب

بساز و بفروش-ساختن خانه ی بدون استحکام به قصد فروش

جیره-سهم معین
ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت

چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن

آواز شدن-شهره شدن

جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد

دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند

پخش و پلا-پراکنده-تار و مار

زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن

خایه دار-با جرات-شجاع

دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن
 

چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن

از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)

از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)

دهان به دهان شدن-بحث و مجادله کردن-با پست تر از خود جر و بحث کردن

باد بُروت-خودخواهی-غرور-تکبر

ریز-خرد-کوچک

حرف شنو-سر به را-مطیع

جای سوزن انداختن نبودن-پر بودن-بسیار شلوغ بودن

این مقاله را هم بخوانید :   دستور موقت شرایط صدور و جبران خسارت

حساب خرده-اختلاف کوچک-خرده حساب-بدهکاری مختصر

به گردن گرفتن-متعهد شدن-مسئولیتی را پذیرفتن

تو پر-دارای اطلاعات زیاد-آدم سنگین

دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن

باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است

در و تخته به هم خوردن-متناسب هم بودن-لایق هم بودن-با هم جور بودن

زنده بیوه-زنی که شوهرش بدون آن که او را طلاق داده باشد-او را ترک کرده است

پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن

چین و چوروک-چین و شکن

خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن

جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن

اقل‌کم(دست‌کم، لااقل)

پینه زدن-وصله کردن

اشکال‌تراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی

خالی بند-چاخان-دروغ گو

از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن

آسمان گرفتن-فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه

 

حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن

در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

چانه-گلوله ی خمیر نان

پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن

چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟

بر گرده ی کسی سوار شدن-کسی را زیر فرمان خود آوردن

خرج و برج-خرج و متعلقات آن

چروک افتادن-چین افتادن-ناصاف شدن

تر تری-کسی که اسهال گرفته است

 

این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)

زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن

از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن

اشتر گربه-چیزهای نامتناسب با هم

اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)

جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن
خبر چین-سخن چین-جاسوس
 

راحتی-دمپایی

پا سبک کردن-زاییدن-زایمان کردن

ریز نقش-دارای اندام کوچک و ظریف

جای پا-اثر-نشانه-رد

راحتی-دمپایی

در دست-آماده-حاضر

دُم ِ هم کردن-مطابق یکدیگر کردن-دو کناره ی چیزی را بر هم نهادن

خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن

استخوان‌بندی(درست کردن انگاره و طرح)

تسمه از کدوی کسی بیرون کشیدن-پاپیچ نشدن-دست برداشتن

ختم شدن-پایان گرفتن

جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن

 

جیغ و ویغ-داد و فریاد

زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن

خشتک-وسط درز دو پا در شلوار

جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن

دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان

حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن

بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه

حمامک مورچه داره-کنایه از تردید و دو دلی

رد شدن-مردود شدن-پذیرفته نشدن

دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه

دهن کسی لق بودن-رازدار نبودن

زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن

دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم

پامال شدن-از بین رفتن

دو دلی-تردید-بی تصمیمی

دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن

روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن
خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن

زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند

از بی‌کفنی زنده بودن(بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن)

حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن

دهن-واحد آواز خواندن

آینه‌ی زانو(برآمدگی زانو)

زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن

دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند

آتش‌بیار معرکه-فتنه‌انگیز میان دو دشمن

دست مزد-اجرت-مزد کار

دو پا در یک کفش کردن-سماجت و اصرار کردن

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)

خجالت زده-شرم زده-شرمگین

چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد

جملگی-تمامن-سراسر

خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد
رایانه-کامپیوتر
تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل

خراشه-تراشه-خرده ی چوب

ریق افتادن-ریغ افتادن

حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی

استخوان ترکاندن(رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ)

اتصالی کردن-در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن

 

چرکمرده-نگا. چرکمُرد

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن(کار را به نااهل سپردن)

خانم آوردن-پا اندازی کردن

پول سیاه-سکه ای از نیکل و مس

بازو دادن-یاری دادن

چو افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

جیغ و داد-داد و فریاد

چوروک خوردن-چین برداشتن

پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن

اُتُل-شکم-اتوموبیل

رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن

پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری

آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن

پالان گذاشتن بر کسی-کسی را خر کردن-فریب دادن

چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی

حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند

چار چشم-کسی مه عینک می زند

حلبی-کنایه ازجنس آهنی کم مقاومت

از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)

دور زدن-چرخیدن و تغییر جهت دادن

رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن

 

تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن

از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)

تلَکه-پول یا چیزی که با فریب و چاپلوسی از کسی بگیرند

راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد

آبجی خاک‌انداز-زن فضول و خبرچین

چش شده ؟-او را چه شده است ؟

بالا خانه-اتاقی که بر روی آخرین طبقه ساخته می شود

خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد

تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن

در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن

بنا گذاشتن-قرار گذاشتن

آب به ‌زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن

پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن

حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن

تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن

خون کسی را کثیف کردن-کسی را بسیار عصبانی کردن
آش دهن‌سوز(هر چیز مطلوب و پسندیده)
آسمان (و) ریسمان(حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز)

خنسی-گرفتاری-تنگدستی

پس نشستن-عقب نشینی کردن

تیپ زدن-شیک و پیک کردن-خود را آراستن

آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)

زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن

خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن

راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد
از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)

اُرد-درخواست-سفارش-دستور

بده اون دستت-آی زکی !

اسب چوبین-تابوت

بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند

پای کسی به سنگ آمدن-از سر بی تجربگی و خامی شکست خوردن

در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن

آب به ‌زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)

حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک

خشتک دراندن-نگا. خشتک پاره کردن

چارقد-روسری زنانه

ته گرفتن-سوختن غذا

حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی

خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن

از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی

جیغ و داد-داد و فریاد

پینه-وصله-پوست سخت شده

از جلوی کسی در آمدن-در برابر کسی مقاومت کردن

ذوق کردن-خوش حال شدن-شاد شدن

تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده

جای سفت-وضعیت سخت
زیر پوش-جامه ی زیرین

در آش رشته گوشت دیدن-چیزی غیرمنتظره و دور از انتظار دیدن

در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن

الانه-همین حالا-هم اکنون

بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن

دهن پاره-بد زبان-بی حیا-کسی که نمی تواند جلوی زبانش را بگیرد

دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی
پر بدک-خیلی بد

انگشت‌پیچ(نوعی گز رقیق)

زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی

با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن

راست راست-آشکار و علنی-بی پروا

 
آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)

رخصت خواستن-اجازه خواستن

آدم مقوایی-بی‌اراده-کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند

ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)

پِندِر-لوازم فرسوده و ناچیز و کم بها

جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است

جای سوزن انداختن نبودن-پر بودن-بسیار شلوغ بودن

تا-توانایی

بلایی به روز کسی آوردن-به کسی آزار سخت رساندن

از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)

درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن

چرکو-آدم کثیف

تف انداختن-تف کردن-سخت اظهار نفرت کردن

چاپ زدن-چاپ کردن-دروغ گفتن

چتوَل-یک چهارم

چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن

خوش انصاف-با انصاف-منصف

زمین گذاشتن سر-مردن

خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد
زیر زبان کشی-با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن-زیر پا کشی
پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن
پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند

دربند-کوچه ی بن بست-مانع در محل ورود

خارشک-مردم آزار-سادیست

خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن

دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن

دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر

خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان

زدن به تور-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

رتوش-دستکاری و آرایش عکس

آپارتی(زن بی‌حیا و بدزبان، سلیطه، پاچه‌ورمالیده)

داش-لوطی-مشدی

بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد

خاور زمین-قاره ی آسیا

دو پولی-کالای بی ارزش

بی سر و ته-بی معنی-بی هوده-بی نظم

با کسی بحث و مجادله کردن

زرت و زورت-زرت و پرت

آبگوشتی-بی‌ارزش-پیش پا افتاده

دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه

از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن

زار زار-گریه ی شدید

خودفروشی-فاحشگی-خیانت

راست و ریس-موانع و معایب

دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت

بد گوشت-آدم نچسب-دیر پیوند-کسی که زخمش دیر بهبود یابد

چای قندپهلو-نگا. چای دیشلمه

پای کسی بازشدن به جایی-رفت و آمد کردن کسی به جایی
پیه سوز- پی سوز

از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، به‌کلی تغییر کردن)

ار زبان کسی(از قول کسی)

پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن

دود-دخانیات-مواد مخدر

 

تشر تو شور کردن-هرت و پورت کردن

آزگار(زمان دراز)

به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن

حاضر به یراق-حاضر و آماده

زاغ-دارای چشمان آبی رنگ

از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد

حمامک مورچه داره-کنایه از تردید و دو دلی

اَتَر زدن(فال بد زدن)

الم‌شنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال

از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد
ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن
دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن

پاشنه ترکیده-بی سر و پا-آدم پست

در آمدن از زیر بته-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

پر به پر کسی دادن- بال به بال کسی دادن

پسله خور-آن که نزد دیگران کم می خورد و در نهان بسیار

چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن

 
دیر فهم-کند ذهن-کودن

پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست

بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن

از حساب پرت بودن-در اشتباه بودن

حلال-زن یا شوهر

آینه‌ی کسی بودن(یکسره از کسی تقلید کردن)

آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن

از خر شیطان پایین آمدن-از لجاجت دست برداشتن-از تصمیم نادرستی منصرف شدن

آتشی-تندخو-زودخشم

پاکار-امر بر-پادو-مباشر

دانگ-یک ششم-سهم-قسمت

پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون

راسته بازار-بازار راست و مستقیم

تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن

خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند

دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که

از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)

آخش درآمدن(از درد نالیدن)

دست به دست گشتن-هر از گاهی نزد کسی بودن-از دستی به دست دیگری رفتن

جِز-صدای تماس آب با آتش-صدای تف دادن چیزی در روغن

در کردن-شلیک کردن-خالی کردن

زدن خود به آن راه-خود را به نادانی

دستمالی-دست مالیدن

اتوکشیده(با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب)

به دم و دود رسیدن-سر و سامان یافتن

پسله خور-آن که نزد دیگران کم می خورد و در نهان بسیار

دختر خوانده-نادختری-دختری که به فرزندی پذیرفته شده است

تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن

روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن

زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن

به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن

خرده فرمایش-فرمانی که از فرمانده ی نالایق و کوچک تر صادر شود-دستور بی جا

دل کندن-دست کشیدن-رها کردن

آفتاب به آفتاب(هر روز)

به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست

تکان خوردن-ناگهان ترسیدن-جاخوردن-از جا حرکت کردن

تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن

پاتی کردن-باد دادن خرمن

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمی‌توان، مدارا کردن)

به دست و پا افتادن-به تلاش و تقلای زیاد افتادن

دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب

تپل-چاق-گوشت آلود
اسیر خاک-مرده-تن‌پرور

تَک تَک-یکی یکی-جدا جدا

حق البوق-رشوه

آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن

اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان

تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او

بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن

زیر زبان کشی-با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن-زیر پا کشی

اُرس و پرس-پرسش و پاسخ

پشک انداختن-قرعه کشیدن

 

خیت شدن-شرمنده شدن-کنفت شدن-بور شدن

چرخ کار-کسی که با چرخ خیاطی کار و زندگی می کند

بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی

پشت سر هم-پیاپی متوالی

دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن

چله دادن-برای مراسم چهلم مرگ کسی غذا دادن

الحق(به‌راستی، حقیقتن)

از زورِ(از شدت، از بسیاری)

دُم کلفت-پول دار-مقتدر

دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن

دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن

دهان کسی آستر داشتن-قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن

انگشت‌پیچ-نوعی گز رقیق

زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب

جای پا-اثر-نشانه-رد
زیر و رو کردن-همه جا را به دنبال چیزی گشتن-به هم ریختن

آب به چشم آمدن(طمع کردن)

دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری

آبدار(سخت، شدید، سنگین)

دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن

بادپا-تند رو-تیز تک

 

آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن

راست شدن-رو به راه شدن

پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن

خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است

روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن

به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود

حرف بی ربط-سخن نامربوط

چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو

چار دستی-قمار چهار نفری

دومندش-دوم از آن

ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه

خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید

پت و پهن-دارای پهنای بیش از حد-کت و کلفت-گل و گشاد

ادرار کوچک(شاش)

 

چوب بندی-داربست

اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)

چلو-برنج آب کشیده

خروس خوان-هنگام سحر

 

آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)

چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند

جهود ی-هودی-مقتصد

خیس آب شدن-سر تا پا تر شدن

تو خشت افتادن-به دنیا آمدن

خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب
حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب

آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرف‌ها؟!)

 

آینه‌ی زانو(برآمدگی زانو)

دُنگ-سهم-حصه

دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن

چپو-غارت-تاراج

دوری و دوستی-دوری برای دوام و پایداری دوستی لازم است

تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی

شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷
 

آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن

زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن

انگشتر پا-چیز بی‌ارزش

باب طبع-موافق میل-مطابق سلیقه

پیگرد-پی گیری-تعقیب

تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید

بجا آوردن-شناختن-دریافتن

به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن

داریه زنگی-دایره ای دارای سنج های کوچک که چون آن را بنوازند از آن ستج ها آواز بر می آید

دله کردن-کسی را به دلگی عادت دادن

آهن کهنه به حلوا دادن-معامله‌ی پرسود کردن

جاده کوبی-راه صاف کردن

روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن

توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن

خبرکشی کردن-سخن چینی کردن

چغندر پخته-لبو

پخته کردن کار-مقدمات کاری را فراهم کردن

خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن

افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی

باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن

تِر زدن-خراب کردن کار

چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن

 

دلسرد-ناامید-مایوس

ریشو-دارای ریش بلند

در رفتن سخن از دهن-سخنی بی اراده گفتن