برگزیده

لیست کاملی از اصطلاحات عامیانه و کوچه بازاری قسمت 184

دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ

زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف

دیم کاری-کشاورزی دیم

تحصیل کرده-درس خوانده

دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است

پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق

دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟-چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟

جریحه دار کردن-زخمی کردن-رنجاندن-دل شکستن

آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن

تک پَر-نوعی حرکت در ورزش باستانی

از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن

دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن

بز خر-کسی که به قصد ارزان خریدن چیزی توی سر جنس می زند

زهر چشم-نگاه خشم آلود

چین خوردن-چروک شدن

پخش-پراکنده

از سر وا کردن(کاری را سرسری انجام دادن)

بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن

آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)

اشکال‌تراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)

دست و پنجه نرم کردن-گلاویز شدن-جنگیدن

پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن

چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن

چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند

از آب و گل در آمدن(مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)

دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن

تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد

خرج جیب-توجیبی-خرج غیر لازم

دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند

تو دل شیر رفتن-جرات فراوان داشتن

آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن

خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن

اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)

خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت

از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)

آدم بی‌خود-بی‌شخصیت و بی‌معنی

چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل
تمرگیدن-با تحقیر و خشونت نشستن
پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن
توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن

آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)

زهکونی-اردنگی-تیپا

چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک

چرکوندی-لکه دار کثیف

بغض کردن-متاثر و غمگین شدن و به خود فرو رفتن

اهل محل-همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند

بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن

خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی

خاتم کاری-نشاندن استخوان در چوب برای نقش و نگار دادن

رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن

پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن

خواهر خوانده-دوست صمیمی
جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن

دهان کسی چاییدن-آرزوی محال داشتن-از عهده ی چیزی بر نیامدن

پیس-کسی که پوستش با لکه هایی دو رنگ می شود

تک و تو-توان و قدرت-شتاب

توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن

آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن

چرسی-آدم معتاد-افیونی

خرمن-انبوه و پرپشت

به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن

آسیاب‌گردان(کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید)

بای دادن-رشوه دادن-باج دادن

آپارتی-زن بی‌حیا و بدزبان-سلیطه-پاچه‌ورمالیده

دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی

روشن شدن-نشئه شدن-مست شدن-سرحال آمدن

آفتابی کردن-پدیدار کردن

پر زدن-به چیزی یا کسی اشتیاق فراوان داشتن

زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد

آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود)

چسو-ترسو-بزدل-آن که بسیار چس دهد

چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن

آفتاب گز کردن(ولگردی کردن)

خود را به کسی بستن-خود را به کسی نسبت دادن

در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن

جن زده-دیوانه

برادر تنی-برادر حقیقی

حول و ولا-تقلا-دست و پا زنی

ته خانه-لوازم بی مصرف-بقایای اثاث خانه
ریش توپی-ریش تپه

پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی

بی دست و پا-بی عرضه-پخمه

جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن

خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن

زبیل-آشغال-زباله

رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

بی رگ-بی غیرت-بی حس

تِلِک و تُلُک-کار مختصر و محقری داشتن

خفه خون-خفقان

تن زدن-سرپیچیدن-نپذیرفتن

به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن

پُخت-هر نوبت از پختن

آدم بی‌سر و پا(متضاد آدم درست‌وحسابی)
پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن

زاغ چشم-کسی که چشمان آبی رنگ دارد

دل پُر داشتن-کینه و دلخوری دیرینه داشتن

رو شور-سفیداب

دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن

دلداری دادن-تسلی دادن

پا به پا شدن-تردید داشتن

از خاک برداشتن-کسی را نواختن و به جایی رساندن

زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن

بن بست-کوچه ای که راه در رو نداشته باشد-مشکلی که راه حل نداشته باشد

تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن

خط یازده سوار شدن-پیاده رفتن

بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن

آتش‌پا(فرز و چالاک، بی قرار)

از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)
تپه ماهور-زمین ناهموار
دلچسب-دلپذیر-مقبول
پُرتابل-قابل حمل

دل کسی آمدن-دل آمدن

حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن

استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)

از این حرف‌ها-مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد

فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن

حلال به زنده ای-در پاسخ به حلالم کن می گویند-یعنی حلال می کنم و امیدوارم زنده باشی

پول پارو کردن-با رنج اندک پول بسیار به دست آوردن

حق گرفتن-نگا. حق بردن

بده بستان-داد و ستد-معامله

تو دار-راز نگهدار

زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی

پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری

جیب بر-دزدی که در جیب دیگران دست می برد

چوب خوردن-تنبیه شدن

جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن

حلال به زنده ای-در پاسخ به حلالم کن می گویند-یعنی حلال می کنم و امیدوارم زنده باشی

چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در

افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)

پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن

بازجویی کردن-تحقیق و بررسی کردن

چشم انتظار-منتظر-چشم به راه

تُف کار-بچه باز

دلسرد کردن-ناامید کردن

آه در بساط نداشتن-سخت بی‌چیز بودن-بیچاره و بینوا بودن

جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن

خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن

ابرو کج کردن-خشم گرفتن

انداختنی(جنس نامرغوب)

به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه

به دم و دود رسیدن-سر و سامان یافتن

روزه ی گنجشک-روزه ی کله گنجشکی

روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن

جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن

چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن

جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است

برش-لیاقت-زرنگی-کاردانی

پلاس-اثاث مختصر منزل

زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها

راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن

ریپ زدن-نامیزان کارکردن موتور

خال به خال-خال خال

حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری

دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن

دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن

چیز-آلت تناسلی

خبر داغ-خبر بسیار مهم

چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت

راسته بازار-بازار راست و مستقیم

پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن

جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته

چک و چانه زدن-چانه زدن-وراجی کردن-مذاکره ی فراوان کردن

تو سری خورده-آدم خوار و حقیر

روزه ی کله گنجشکی-روزه ای که بچه ها تا نیمه های روز می گیرند

چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن

خل و ول-دیوانه-ساده لوح

چرس رفتن-حشیش کشیدن

در آمدن از زیر بته-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل

بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد

آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)

اشکال‌تراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)

خوش محضر-شیرین سخن-خوش مجلس

ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن

به چپ چپ-فرمان نظامی برای گردش به چپ

دماغ تیز داشتن-شامه تیز داشتن

در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن

دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن

این دو کله‌دار(خورشید و ماه)

دست کسی را بند کردن-به کاری گماشتن

حساب با کسی نداشتن-مدیون کسی نداشتن

آلامد(باب روز، به‌رسم معمول)

پینه کردن- پینه بستن

بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن

بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن

زیر سر داشتن-آماده شدن

حساب و کتاب-نگا. حساب کتاب
با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن

زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن

پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن

ده کوره-ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات

جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد

حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب

آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن
خنگ-نادان-ابله-کودن

دور سر گرداندن-بلاتکلیف گذاشتن-معطل گذاشتن

 
دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند

ایراد بنی‌اسرائیلی(بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت)

بازداشتن-منع کردن-مانع شدن

آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن

رژیم گرفتن-رژیم داشتن

از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیش‌بینی سخن راندن)

الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچه‌ی کوچک، سیخ، راست)

اجل معلق(مرگ ناگهانی)

خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن

چلچل-خال خالی-ابلق

زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن

تراشیده شدن-لاغر شدن

خشکه پلو-کته

 
اِرا(هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید)

دست علی به همراه-علی یارت باد

آیه‌ی یاس(آن که بدبینی را به کمال می‌رساند)

شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷

آبدیده(جلا یافته، آزموده و مجرب)

دکان کسی را تخته کردن-کسب کسی را از رونق انداختن-دست کسی را از چیزی کوتاه کردن

رفتن توی نخ چیزی یا کسی-چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن
دق مرگ-دق کش
به تخته زدن-در مقام تعریف و چشم نخوردن کسی بکار می برند

از خر شیطان پایین آمدن(از لجاجت دست برداشتن، از تصمیم نادرستی منصرف شدن)

خدا به رد-در پناه خدا

چُغُل-سخن چین

پالان گذاشتن بر کسی-کسی را خر کردن-فریب دادن

دال به دال-پشت سر هم

چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن

جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال

حال و حوصله-نگا. حال و احوال

زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن

تل انبار-توده-انباشته

آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)

تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن

چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره

آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن

خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن

چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی

خاطر خواه-عاشق-دل باخته

دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد

 

پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن

دلقک بازی-مسخره بازی

دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن

الف به خاک کشیدن-خجالت کشیدن
خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق

در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن

رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن

الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند

بست زدن-کشیدن یک بست تریاک

پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است

 
احتیاطی-نجس-ناپاک
برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن

پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت

اکبیری(زشت، بی‌ریخت)

پا ندادن-امکانی پیش نیامدن
خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست

رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن

زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی
چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن

دست کسی را خواندن-از نقشه ی کسی با خبر شدن

پاچین-دامن زنانه

حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن

آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)

ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن

بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی

افسار پاره کردن-سرپیچی کردن-یاغی شدن

آشنا روشنا(دوست آشنا)

حَرَج-مسئولیت-تکلیف

اکبیری(زشت، بی‌ریخت)

دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور

جا افتاده-آدم متین و با تجربه

روغن مالی-روغن زدن به دستگاه

بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.

اهل عمل(کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند)

دست کسی را توی حنا گذاشتن-کاری را به کسی تحمیل کردن

دَنگ-صدای به هم خوردن دو چیز

آسمان سوراخ شدن(رویداد بزرگ پیش آمدن)

ریش و گیس بافتن-با هم مشورت کردن-عقل ها را روی هم ریختن

از دهان گنده‌تر حرف زدن-گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست

دزدیده-دزدکی

آب نخوردن-درنگ نکردن

دار کشیدن-دار زدن

از سر کسی زیاد بودن-بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن

پینه-وصله-پوست سخت شده

پا بَد-بد قدم

از رو بردن-خجالت دادن-مقاومت حریف را در هم شکستن

به محضِ-به مجرد ِ-همان وقت که

زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن

دل غشه گرفتن-متاثر و ناراحت شدن-بی حال شدن-دچار ضعف شدن

دنبال نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر وا کردن-به دنبال چیزی واهی فرستادن

چم کسی را به دست آوردن-رگ خواب کسی را دانستن-نقطه ی ضعف کسی را دانستن

به هم زدن دم و دستگاه-سر و سامان دادن-درست کردن-تشکیل دادن

خوش سر و زبان-خوش سخن-شیرین گفتار-حراف
پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن

ریسمان را طناب کردن-یک کلاغ چهل کلاغ کردن-اغراق کردن

دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن

اوراق شدن-از هم پاشیدن-از کار افتادن

چاچول باز-حقه باز-شیاد

اختلاط کردن-بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن

زیر سری-بالش-متکا

آب نمک زدن-با شیرین زبانی گفتن

خفه کردن-آتشی را خاموش کردن-خاموش شدن موتور-با اصرار در کاری کسی را کسل کردن
آدم استخوان‌دار(کسی که اراده و پشتکار دارد)

آب آتش زده-اشک

بشقاب پرنده-سفینه ی بشقاب مانند که از کهکشان آمده است . چیز پرنده ی ناشناس

دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل

خیت شدن-شرمنده شدن-کنفت شدن-بور شدن

حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن

آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)

رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن

آجرپاره(جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره)

آواز دادن(خواستن)

آخرین تحویل(قیامت)

پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن

زیر تشکی-رشوه

حاضر و غایب کردن-خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان

از منبر پایین آمدن(از پرچانگی دست برداشتن، سخن را به پایان آوردن)

تازه وارد-کسی که تازه وارد شده است

زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند
آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)

به روی خود نیاوردن-اهمیت ندادن-به سکوت برگزار کردن-خود را به آن راه زدن

چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد
پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است
پاتوغ-محل گرد آمدن

اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)

پکاندن-ترکاندن

پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن

برادر خواندگی-ایجاد برادری با دیگری-دوستی بسیار نزدیک و صمیمی

دِردو-سر زبان دار-ناقلا و زرنگ

آبِ سیاه(نیمه کوری)

پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن
خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز

خبره-ماهر-استاد

ته خوار-بچه باز

زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن

پول و پله-پول

چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن

ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن

پیش پا افتاده-کم ارزش-حقیر-معلوم-آشکار

خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن

از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)

ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش

چوب پا-دو چوب بلند که پا در میان آن ها کنند و با آن ها راه روند

به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن

اجاق کسی کور بودن-نازا بودن-بی فرزند بودن

زدن به تور-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن

زحمت کشیدن-کار کردن

از تعجب شاخ در آوردن-بسیار شگفت زده شدن

ادرار کوچک(شاش)

خدا-بسیار زیاد-فراوان

ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام

آشی بودن زندگی(نامساعد بودن حال و احوال)

خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم

پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن

به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی

چشم ورقلمبیده-چشم بیرون زده

آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)

آش کشک خاله-کار ناگزیر-تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد
پایه دار-هر چیزی که پایه داشته باشد
تت و پت کردن-شکسته سخن گفتن-لکنت پیدا کردن
جیر و ویر راه انداختن-داد و فریاد راه انداختن

حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن

بوق زدن-اعلام موافقت کردن

چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود

تفنگ بادی-تفنگ ویژه ی بازی کودکان

انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت

خُردینه-بچه ی خردسال

به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن

خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان

تا-توانایی

خواهر و مادر-عرض و ناموس-خانواده

چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز

چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن

چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن

خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد

زالو انداختن-کرم زالو به تن بیمار انداختن تا خون فاسد را بمکد

آهوی خاور-آفتاب

از تک و تا نینداختن خود(از رو نرفتن، جا نزدن، خود را نباختن)
تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن

آواز دادن-خواستن

امروزه روز(این روزها، در این دوره و زمانه)

 

چندر-رگ و ریشه ی گوشت

خانه گرفتن-نگا. خانه بستن-اجاره کردن خانه

راحتی-دمپایی
بغل زدن-زیر بازو گرفتن

تخمش را ملخ خورده-نایاب است

زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن

چشمه آمدن-گوشه ای از مهارت خود را نشان دادن

چایمان کردن-سرما خوردن-چاییدن

 

چله دار-کسی که در روز چهلم مرگ عزیزی عزاداری کند

زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن

بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند

بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی
برآمده-بزرگ شده-ورم کرده

ادا اصول-ادا اطوار

حرام و حرس-ریخت و پاش

پشک انداختن-قرعه کشیدن

پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن

تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد
تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن

پل خر بگیری-محل آزمایش-جایی که گریز از آن ممکن نباشد

جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک

از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)

بیخ ریش کسی بستن-به زور دادن-تحمیل کردن

زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند

آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن

دسته-جمعیت سینه زن

خوش غیرتی-زیاده غیرت نشان دادن-به طنز یعنی بی غیرتی کردن

خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه

اوت کردن(بیرون انداختن، بیرون کردن)

بد دهن-کسی که پیوسته فحش و ناسزا می گوید

زنیکه-زنکه

حاضر جواب-کسی که برای هر موردی پاسخ آماده دارد

آب‌کور(کسی که سودش به دیگران نمی رسد)

چُل-آلت مرد

از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن

آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)

انگشت کردن-انگشت رساندن

پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند

ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن

آهوی مانده گرفتن-بی‌انصافی کردن-عاجزکشی کردن

آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن

چراغانی-روشن کردن چراغ در جشن

خیلی آب خوردن-گران تمام شدن-هزینه ی سنگین داشتن

دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس
از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)

چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور

چشم دریده-خیره-درآمده

خدا داده-دیم کاری

چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن

رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی

 

تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن

خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن

دوا-واجبی-مشروبات الکلی

زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن

حَبه را قُبه کردن-کاهی را کوه کردن

انداختن باد به غبغب(تکبر کردن، قیافه گرفتن)

خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز

پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار

ترش کردن-عصبانی شدن

زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن

ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما

خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده

پیاله فروشی-میخانه

تغ و لغ-چیزی که نظم خود را از دست داده است-سست

 

حکیم جواب کرده-یتیم

چاق شدن-بهبود یافتن-درمان شدن

دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن

آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند

خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس

آتشخوار-ظالم-حرام‌خوار

چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن

زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه

از خدا بی‌خبر(ظالم، نابه‌کار)

پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن

تراشیده-نازک-قلمی-لاغر

بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن

دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

باب-مرسوم-معمول

(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد

دراز کش-افتاده-خوابیده

دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن

خیس کردن برنج-در آب ریختن برنج

زانویی-زانو

بر گرده ی کسی سوار شدن-کسی را زیر فرمان خود آوردن

باد بُروت-خودخواهی-غرور-تکبر

خاله شلخته-زن شلخته و بی احتیاط

بی ملاحظه-بی توجه-بی پروا
زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن

انگشت رساندن(دست‌درازی کردن، دست زدن)

ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن

پاتی کردن-باد دادن خرمن

چرچر کردن-از ثروت بادآورده ای روزگار گذراندن

روشن شدن-نشئه شدن-مست شدن-سرحال آمدن

آهو چشم-معشوق-شاهد

ارزیاب-کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند

پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن

آیۀ یاس خواندن(هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن)

پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه

 

با متانت-با وقار

تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن

 

تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم

 

رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن

خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان

تشریف داشتن-حضور داشتن

پشم ریختن-از میان رفتن توانایی و مقام

آدم نچسب-کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند

آدم نچسب(کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند)

دزد سر گردنه-کاسب نادرست و گران فروش

زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند

آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن

دلسرد کردن-ناامید کردن

از سر کسی زیاد بودن(بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن)

دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری

پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی

از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن

دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن

دمدمی مزاج-دمدمی

پیشنهاد-طرح

جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده

انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)

ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند

حکیم جواب کرده-یتیم

جوراب شلواری-جوراب همراه با شلواری از همان جنس و چسبیده به آن
امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن
در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن
به آخر خط رسیدن-به پایان کار

خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند

از چشم کسی دیدن(کسی را مسئول چیزی دانستن)

 

دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن

پُخت کردن-پختن

بند و بست-ساخت و پاخت-توطئه

چوب دو سر نجس-نگا. چوب دو سر طلا

دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد

بی کله-نترس-شجاع-بی خرد-تهی مغز

زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی

آب رفتن-بی‌اعتبار شدن-کوچک شدن

 

اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)

خیره-بی شرم-پر رو

دوشیدن-به ناحق و فریب از کسی پولی گرفتن

چل پله-آب انباری که دارای چهل پله است

حالا نه و کی-از دست ندادن فرصت-غنیمت شمردن فرصت
پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند
داغان-از هم پاشیده-پریشان

رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن

از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن

خاله زنک-زن امل و دنیا ندیده-بی سواد و عامی-کسی که همواره درباره ی دیگران حرف می زند

زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن

جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن

خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه

خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن
دست به کار شدن-آغاز به کار کردن

افتادن بچه(سقط شدن جنین)

بابا بزرگ-پدر بزرگ
زر اومدی قرمه سبزی-سخنی توهین آمیز برای کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند
دیمی-کشت که از آب باران آبیاری شود-بدون برنامه و حساب-بی هدف

آیه‌ی یاس-آن که بدبینی را به کمال می‌رساند

حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن

زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن
توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن

چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در

ذلیل‌شده

روزه ی گنجشک-روزه ی کله گنجشکی

دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد

بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن

پالان کردن کسی-فریب دادن کسی

الابختکی(اتفاقی، تصادفی)

بوی نا-بوی ماندگی

تقلا کردن-کوشش زیاد کرد-دست و پا زدن

اِرا(هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید)

بغل زدن-زیر بازو گرفتن

آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن

بابا ننه دار-خانواده دار-اصیل-صاحب نام و نشان

چار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن
بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان

دست و رو شسته-بی شرم-وقیح

پشت دست را داغ کردن-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است

حیوونکی-نگا حیوانکی

زد و بندچی-توطئه گر-ساخت و پاخت کننده

تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)

زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند

به جا آوردن-شناختن

حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود

پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن

بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن

آفتاب‌نشین(بیکاره و تنبل)

دوره کردن-درسی را دوباره و سه باره خواندن-حلقه زدن به دور چیزی یا کسی

پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو

 

اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده

جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود

دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن

دلپخت-پختن مغر چیزی

دست به جیب-بخشنده-خرج کن

تا-لنگه-همتا

چراغان کردن-جشن گرفتن

خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود

این سفر(این بار)

از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)

 
خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن
 

حبف و میل-ریخت و پاش

رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن
از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)
دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن

دبش-گس-دارای مزه ی ترش و گزنده

پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو

دم دما-نزدیک-حدود-حوالی

آینه‌ی زانو-برآمدگی زانو

چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن

جان جان-معشوق-محبوب

برچسب-نوشته ای دارای مشخصات که آن را روی چیزی می چسبانند-اتیکت

راه مکه-کهکشان

انگولک کردن(سر به سر گذاشتن، با انگشت به چیزی ور رفتن، انگشت رساندن)

خوابگوشی-سیلی-کشیده

ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما

تخم جن-حرام زاده

چار سر-حرف مفت-متلک

بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن-ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن

بند و بساط-اسباب مختصر زندگی

اطفال باغ(گل‌های تازه)

آینه‌ی دست(تیغ و خنجر)

زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن

چشه ؟-او را چه شده ؟

بی فک و فامیل-بی کس و کار

به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی

جفتک-لگد حیوان که با هر دو پا بزند-کنایه از خودداری از انجام کاری

از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد

جز زدن-ناله و زاری کردن

باجی-خواهر-زن ناشناس

 

تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است

درب و داغان شدن

زیر جلی-پنهانی-آهسته

حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند

خس و خاش-آشغال-خس و خاشاک

خرکاری-پرکاری-مفت کاری

خراب شدن-از کار افتادن-منحرف

زمین زدن-به زمین انداختن چیزی یا کسی-شکست دادن حریف در کشتی-سبب پایین آمدن بهای چیزی شدن

به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن

اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن

چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن

بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان

حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب

پشت بند-به دنبال-در ادامه-چیزی که پس از چیز دیگری بنوشند یا بخورند

خونین و مالین-زخمی-خونی شده

در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن

اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)

آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن

چشم روشن شدن-شاد و خرسند شدن

تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی

خون خون کسی را خوردن-بسیار خشمگین شدن و چیزی نگفتن

تک و دو-دوندگی-درماندگی

پروار-فربه-چاق

زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی

رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن

تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح

از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)

انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکته‌گیری کردن-اعتراض کردن
چاره-درمان

جفت جنین-جفت نوزاد که پرده و غشای دور جنین است

به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن

اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن

پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن

پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن

ختم گذاشتن-مجلس ترحیم گذاشتن

توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن

تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن

رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن

جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده

آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)

دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن

حاشیه بندی-گل کاری کردن در باغچه-مرز بندی

از چیزی گلی چیدن-از چیزی بهره بردن

 

چرس رفتن-حشیش کشیدن

چهار دستی-فراوانی

تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم

 

تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب

دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد

رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک

آبِ خشک-آب بسته

خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن

تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن

آب سیر(جانور خوش‌رفتار)

بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت

حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن

اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)

حق شناس-سپاس گزار

استخوان‌فروش-ستایشگر آبا و اجداد

دکان کسی را تخته کردن-کسب کسی را از رونق انداختن-دست کسی را از چیزی کوتاه کردن

دله کردن-کسی را به دلگی عادت دادن

دست کسی را از پشت بستن-از کسی در کاری پیشی جستن

باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل

پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن

دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد

حاجیت-بنده

تخت کردن-هموار کردن-پر کردن-کامل کردن

چال-گودی-حفره

دوندگی-سعی و کوشش

دُم لابه-چاپلوسی-تملق

زبان باز کردن-توانایی گفتار پیدا کردن

آشنا روشنا-دوست آشنا

پنبه ی کسی را زدن-کسی را افشا و بی اعتبار کردن

از شوخی گذشته(حالا برسیم به مطالب جدی)

زلف-موهای جلو سر و بناگوش

چانه لغی-راز داری نکردن

رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن
با سر رفتن-کنایه از داشتن نهایت شوق و اشتیاق برای کاری یا چیزی
 

دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن

حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب

در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن

از صرافت چیزی افتادن-از انجام کاری منصرف شدن

جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن

برادر تنی-برادر حقیقی

زود رنجی-نازک دلی-حساسیت

باخت-آنچه باخته باشند-زیان

آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)

خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است

تبدیل به احسن کردن-چیزی را با چیز بهتری عوض کردن

رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع

دود دادن سبیل کسی-ادب کردن-تنبیه کردن-شکست دادن

دهن پاره-بد زبان-بی حیا-کسی که نمی تواند جلوی زبانش را بگیرد

دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی

حمله کردن-یورش بردن

چشم و ابرو-زیبایی چهره

رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن

خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه

دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن

اَجق وَجق-چیزی با رنگ‌های تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ

رمبیده-خراب شده-فرو ریخته

خوش غیرتی-زیاده غیرت نشان دادن-به طنز یعنی بی غیرتی کردن

آش آلو کردن-خجالت‌زده کردن-کنفت کردن-سکه‌ی یک پول کردن

برده خورده-ملاحظه-پروا

آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن

 

درمانگاه-جای درمان بیمار

تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن

دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور

حضوری-رو در رو

اَخ (به زبان کودکان)(بد، بدطعم)

پُکیدن-ترکیدن

خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس

چرخ کار-کسی که با چرخ خیاطی کار و زندگی می کند