برگزیده

بهترین مجموعه اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 99

تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن

از خر شیطان پایین آمدن(از لجاجت دست برداشتن، از تصمیم نادرستی منصرف شدن)

خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن

ذوق زده-بسیار خوش حال

زیر انداز-پارچه ای که زیر پای کسی یا زیر چیزی گسترانند

بستری-خوابیده در بستر-بیمار

دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار

چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن
حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد

آل-موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول

بِدو بِدو-با شتاب-سریع
دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی
اگر و مگر کردن(شرط و بهانه آوردن)

از ران خود کباب خوردن(با سختی چیزی به‌ دست آوردن)

زبان در قفا-زبان پس قفا

چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد

تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه

پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد

ختنه نکرده-آزمند-پول پرست-نامسلمان-پدر سوخته

آفتابه‌دزد-دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند

دو لَتی-در دو لنگه ای

چال افتادن-گود شدن

پشم ریختن-از میان رفتن توانایی و مقام

بله بُری-گفتگو برای تعیین شرایط عقد و میزان حقوق زن و شوهر

 

حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند

به روی کسی نیاوردن-از طرح موضوعی خودداری کردن-به سکوت برگزار کردن

به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن

تُخم-اصل هرچیزی-دانه

دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده

دام پزشک-پزشک حیوانات

حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن

تُک زبانی حرف زدن-لکنت داشتن-گرفتگی زبان داشتن

خدا حافظ-به درود-در پناه خدا-خدا نگهدار

پفکی-سخت بی دوام و ضعیف

چس محل کردن-بی اعتنایی کردن

جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن

خندیدن به ریش کسی-کسی را مسخره کردن

چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن

آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن

دایی-برادر مادر-لقبی برای ابراز صمیمیت

در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن

اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا

خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی

دیر به دیر-هر از گاهی-هر از چندی-دیر دیر

دختراندر-نادختری-دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد

بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است

پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن

ریش بز-گیاهی همیشه سبز و پرشاخه

چنگک شدن-چنگ شدن

ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن

آفتاب را به‌گز پیمودن-کوشش بی‌هوده کردن

زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن

به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن

آکَل-آقای کربلایی

رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی
بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن

رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک

خایه دار-با جرات-شجاع

خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل

خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت

راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد

از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بی‌توجهی قرار دادن

از خدا بی‌خبر(ظالم، نابه‌کار)

زحمت دادن-اسباب زحمت شدن-کنایه از شوهر زنی بودن

چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی

انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)

چادر سر کردن-چادر پوشیدن

جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن

دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن

انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)

توجیهی-برنامه های توضیحی

بساط-جایی در کنار خیابان که دستفروشان کالاهای خود را عرضه می کنند

پیاله فروش-میخانه چی

حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند

 

بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند

اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)

به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)

تپه گذاشتن-بول کردن

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست

پِتِه-گرفتن زبان-لکنت

زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند

پیل پیلی خوردن-در راه رفتن به چپ و راست متمایل شدن

پِندِر-لوازم فرسوده و ناچیز و کم بها

با کرم الکاتبین بودن حساب کسی-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات بدهد

زحرکش شدن-یا شکنجه و آزار زیاد کشته شدن

زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان

دنبال کردن-تعقیب کردن-اصرار و پافشاری کردن-پی گیری کردن

چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری
این خاکدان-دنیا
آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن

انگشت زدن-انگشت در چیزی فرو بردن-امضاء کردن با اثر انگشت

دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن

انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)

دقه-دقیقه

در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن

پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن

پشم و پیله-ریش

افتادن به گردن کسی-به کسی تحمیل شدن

خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن

 

زیر جلد کسی رفتن-کسی را فریب دادن-اغفال کردن

جا انداختن-به سر جای خود آوردن

 

دستگیره ی خطر-وسیله ای حلقه مانند در قطار برای بازداشتن قطار از حرکت به هنگام خطر

حساب کهنه-نگا. حساب سوخته

از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری

دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن

زیر انداز-پارچه ای که زیر پای کسی یا زیر چیزی گسترانند

دل کسی را به دست آوردن-کسی را با نیکی و محبت از خود خشنود کردن

بد قلق-بد عادت-بد ادا

از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن

دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن

در دار-دارای سرپوش

خبرکش-سخن چین

آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)

پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور

جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن

رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.

چل و چو-خبر دروغ-شایعه

جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی

چال-گودی-حفره

چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن

آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)

پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی

دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن

زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه

آسیاب‌گردان(کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید)

خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن

چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند

آب لمبو-چلانده‌شده-فشرده

زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن

توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود

دله-هرزه-چشم چران-پرخور

خدا نگهدار-خدا حافظ

پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است

تور خوردن-برخورد کردن-به پست کسی خوردن

درد گرفتن دل از اسهال

بید خورده-کهنه و فرسوده

پاک-به کلی-یکسره

آسمان تا زمین-تفاوت بسیار

خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند

خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن

باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن

پنج تن آل عبا- پنج تن

 

حول و حوش-دور و بر-گوشه و کنار

دست و رو شسته-بی شرم-وقیح

پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس

آب رفتن-بی‌اعتبار شدن-کوچک شدن

آهو چشم(معشوق، شاهد)

بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد

پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن

از قدیم ندیم‌ها-از گذشته‌های دور

خون مردن-منجمد شدن خون در زیر پوست بر اثر ضربه

خالی کردن دل کسی-کسی را ترساندن

چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن

 

خودرنگ-دارای رنگ طبیعی

 

دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است

به هر حال-در هر حال-در هر صورت

چنار امام زاده صالح-متلک بد

آمدکار-شگون-فال نیک-خجستگی

آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن

تخم شر-مردم آزار- شرور

دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن

خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک

چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور
حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن

انگشت‌پیچ(نوعی گز رقیق)

پا واکردن-به راه افتادن بچه

پاگون-سردوشی

خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی

خجالت زده-شرم زده-شرمگین

از ریخت افتادن-تناسب خود را از دست دادن-بی‌جلا و جلوه شدن

آب‌زیرکاه(حیله گر، فتنه انگیز، دو رو)

دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق

بلا به دور-بلاها دور باد

ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن

رتوش-دستکاری و آرایش عکس

حواله ی روی یخ-نگا. حواله ی سر خرمن

حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ

د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟

اُرس و پرس-پرسش و پاسخ

تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح

تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن

ابوقراضه(ابوطیاره)

تراشیده-نازک-قلمی-لاغر

دست و پا کردن-فراهم آوردن

درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها

آفتاب کسی به زردی رسیدن(به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی)

از ته دل(از سر صدق و صفا)

درمانگاه-جای درمان بیمار

خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن

از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن

تحویل سال-سال گردش-لحظه ی وارد شدن به سال نو

استخوان‌بزرگ(شخص دارای اصل و نسب)

پاک-به کلی-یکسره

الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)

پیچ و مهره ی کاری در دست کسی بودن-کاری تنها از عهده ی او بر آمدن

دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن

پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی

تنه زدن-با تنه به کسی ضربه زدن

تریاکی-معتاد به تریاک

روی کسی نشدن-خجالت کشیدن

 

آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)

پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند

خدا داده به فلانی-بختش یار بوده

انسان-آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی
چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن
ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن

این دست و آن دست کردن(وقت تلف کردن، وقت کشتن، به عقب انداختن)

چم کسی را گرفتن-دل کسی را به دست آوردن
این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند)

ددم وای-وای پدرم-برای اظهار تاسف یا مزاح و شوخی گفته می شود

زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن

روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن

حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن

تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن
آتشخوار(ظالم، حرام‌خوار)
به دل آوردن-در خاطر نگاه داشتن-از یاد نیردن

زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند

جدول کشی-خط کشی و شبکه بندی

دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی

آب به ‌زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن

چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی

خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن

بوگندو-آدم کثیف و بد بو
رخصت خواستن-اجازه خواستن

انگشت کردن-انگشت رساندن

زیر پاکشی کردن-از زبان کسی حرف کشیدن-کسب اطلاع کردن

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن

بغل زدن-زیر بازو گرفتن

زرد گوش-بی رگ-ترسو

خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز

بست زدن-کشیدن یک بست تریاک

 

پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت

زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن

 

خوش دست-خوش پنجه-خوش نواز-آن که در بازی شانس می آوزد

آمپر کسی بالا رفتن(از کوره در رفتن)

خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق

پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان

دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم

خاک بر سری-بی آبرویی

دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری

پا به سال گذاشتن-بزرگ شدن

چال افتادن-گود شدن

خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن

چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری

با کله-دانا-چیز فهم-خردمند

پیر پاتال-فرتوت-کهن سال
 

آب و خاک(میهن، دیار)

پیل پیلی رفتن- پیلی پیلی خوردن

تردستی-مهارت-شعبده بازی

باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل

این دست و آن دست کردن-وقت تلف کردن-وقت کشتن-به عقب انداختن

خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند

به خاطر داشتن-به یاد داشتن-از بر بودن

خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار

از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن

پیزر در جوال گذاشتن-در فریبکاری مهارت داشتن

درویش کردن چشم ها-نادیده انگاشتن-نگاه نکردن

بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست

راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن

آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن

به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن

چس دماغ-پر افاده-پر ادعا

خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن

آب مروارید-تار شدن عدسی چشم

چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن

پدر سوختگی-بد سرشتی-زرنگی-رندی

دادستانی-دادخواهی-کار دادستان

تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن

دولاب-گنجه-کمد-قفسه

چار راه-محل تقاطع دو راه

توپ و تشر-تهدید-هارت و پورت-داد و فریاد

آلونک‌نشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند

دلنگ و دلنگ-صدای زنگ و ناقوس

از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بی‌توجهی قرار دادن)

از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)

روی کسی نشدن-خجالت کشیدن

 

رفتن ِ سر کسی-از پرحرفی کسی خسته شدن-از صدای بلند کسی یا چیزی ناراحت شدن

آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن

آفتاب خوردن-سختی کشیدن

از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد

راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن

بلا ،-آدم حیله گر-زرنگ-آسیب-زیان آزار

دوخت و دوز-خیاطی

از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری

روی هم رفته-جمعن-بر روی هم

رنگ-حیله-نقشه-تدبیر

آب از سر گذشتن-کار از چاره و تدبیر گذشتن

در ثانی-ثانیا-دوم

تر کردن لب-چیزی آشامیدن-به یک اشاره ترتیب کاری را دادن-حرف زدن

این سفر-این بار

دَم کردن-ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها-گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود

خر کسی از پل گذشتن-گره کار باز شدن-از گرفتاری خلاص شدن

راه داشتن-چاره ای داشتن-داشتن ارتباط پنهانی-وجود داشتن راه مخفی با جایی

رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن

دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن

حواس پرتی-پریشان حواسی-فراموش کاری

ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت
دندان شکن-قاطع-محکم
از کوره در رفتن(به خشم آمدن، آتشی شدن، از جا در رفتن)
پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن

خر گرفتن کسی-کسی را احمق حساب کردن

انسان بودن(شریف و درست بودن)

زبان کوچک-گوشت زبان شکل آویخته در حلق

به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن

از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)

خونین و مالین-زخمی-خونی شده

اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)

رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت

چینی-در یک رده قرار دادن آجرهای دیوار

خشکه پلو-کته

براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت

چوب سیگار-نی سیگار

بغداد آباد-شکم سیر

تیر کردن کسی-کسی را تحریک کردن و به کاری واداشتن

از قدیم ندیم‌ها-از گذشته‌های دور
پُرتابل-قابل حمل

آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن

ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن

اله و بله(چنین و چنان)

آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن

(به زبان کودکان) زخم شدن

رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن

آبی از کسی گرم نشدن(بهره‌ای از کسی نبردن)

با خدا-خداشناس-مومن
جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند

آب از گلو پایین نرفتن(غصه و ناراحتی شدید داشتن)

دار و دسته راه انداختن-برانگیختن یاران و طرفداران-ترتیب دادن گروه هواداران

زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن

دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی

آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس

خورده برده-ملاخظه و پروا

ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده

 

از خدا بی‌خبر(ظالم، نابه‌کار)

پینه زده-وصله کرده

جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور

دبوری-بی سر و پایی-ولگردی

دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری

پرت شدن-دور افتادن از مطلب

پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن

زیر چیزی زاییدن-از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن

با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن

خورد کردن-ریز ریز کردن-له کردن

این مقاله را هم بخوانید :   موفقیت تضمینی با کنکور آسان است

زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو

 
ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت

بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا

روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن

پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد

پوشالی-بی ارزش- بی مصرف

جیب بر-دزدی که در جیب دیگران دست می برد

از دست دادن(گم کردن)

از جیب خوردن-در آمد نداشتن-از بس‌انداز خرج کردن

بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین

راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن

خرج اتینا کردن-پولی به مصارف بی هوده رساندن

از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن

از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)

حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله

خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل

زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن

جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه

بد گوشت-آدم نچسب-دیر پیوند-کسی که زخمش دیر بهبود یابد

از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است)

رو انداز-لحاف

چاپچی-دروغ گو-لاف زن

آفتاب کسی به زردی رسیدن(به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی)

بُز آوردن-بد آوردن-بد شانسی آوردن

باد بُروت-خودخواهی-غرور-تکبر

اصحاب منقل(اهل گفت‌وگو و سخن)

خرج راه-هزینه ی سفر

اوقات‌تلخی(ترش‌رویی، عصبانیت)

درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن

در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن

اوا خواهر-مرد زن‌نما-مردی که علائق زنانه دارد

بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن

حنز پنزر-نگا. خرت و پرت

تریج-آن جاکه آستر درونی جامه با رویه ی آن به هم می پیوندد

آشغالی(سپور)

تیز بزی-فورن-بی درنگ

پاسور زدن-پاسور بازی کردن

پس نشستن-عقب نشینی کردن

استخوان ترکاندن(رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ)

جهود ی-هودی-مقتصد

بالا خانه-اتاقی که بر روی آخرین طبقه ساخته می شود

توالت رفتن-به دستشویی رفتن

آبجی خاک‌انداز-زن فضول و خبرچین

دسته هاون-استوانه ای فلزی یا چوبی برای کوبیدن چیزها در هاون

حاجیت-بنده

 

زمخت گفتن-دشنام دادن-سخنان درشت گفتن

 

رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی

تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک

پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند

آدم دو قازی(شخص بی‌سروپای بی‌ارزش)

خال-نقطه ی سیاه-لکه

بد قلق-بد عادت-بد ادا

انداختن باد به غبغب(تکبر کردن، قیافه گرفتن)

خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد

بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن

چند مرده حلاج بودن-چه اندازه جسارت و توانایی داشتن

الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)

چله نشین-کسی که از خانه بیرون نمی آید-خانه نشین

راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی

اِحلیل خوردن-فریب خوردن
جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن
دست به سر کردن کسی-کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن-کسی را رد کردن
 

تخم نابسمل لا-حرام زاده

حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی

آقام که شما باشید-خدمت شما عرض کنم

از لجِ(از سر لجاجت، از روی خشم)

چشم گود شدن-لاغر شدن

جرز-شکاف میان دو بخش دیوار-ستون-بلند بی مصرف

دیزی-ظرفی سفالی یا فلزی که در آن آبگوشت می پزند-آبگوشت

خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان

بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن

بی سکه-بی اعتبار

 

از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)

دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !

پای کسی لنگیدن-منحرف بودن-سست عنصر بودن

آکَل(آقای کربلایی)

جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما

دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن

جیک-صدا-آواز

خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن

تو هم رفتن-اوقات تلخ شدن-ناراحت شدن

خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن

آب از سر گذشتن-کار از چاره و تدبیر گذشتن

از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن

اقبال کسی به برج ریق بودن(بداقبال بودن)

چس دماغ-پر افاده-پر ادعا

دل خواستن-آرزو داشتن-مایل بودن

زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو
آش شله‌قلمکار(بی‌نظم و قاعده)

از راه به‌در بردن-فریب دادن-اغوا کردن

دور دست-جایی دور

برش-لیاقت-زرنگی-کاردانی

خوشی زیر دل کسی زدن-به بخت خود پشت کردن-موقعیت خوب را با ندانم کاری از دست دادن

بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد

ته نشین-رسوب کرده

باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن

 

جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن

چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن

خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد

چراغ پریموس-چراغ تلمبه ای-نوعی اجاق نفتی

از شیر مادر حلال‌تر-چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست

چرکوندی-لکه دار کثیف

چراغانی کردن-جشن گرفتن

حواله ی روی یخ-نگا. حواله ی سر خرمن

خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی
خاکه زغال-ریزه ی زغال

اسیر خاک(مرده، تن‌پرور)

آتشِ تر(شراب، لب معشوق)

از سر کسی زیاد بودن-بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن

پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه

بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند

روده دراز-پر حرف-وراج

چرخ و فلک-وسیله ای دایره شکل برای بازی با جایگاه هایی آویخته که هر یک یا چند تن بریکی از آن ها می نشیند و آن دایره بر گرد خویش می چرخد
آخِی(صوتی برای تاثر یا شادی)

دوا قرمز-پرمنگنات

بوق سگ-بسیار دیر وقت

خام سوخته-از درون ناپخته-از بیرون برشته

بد قدم-نامبارک-بد شگون

آتش بی‌دود(آفتاب، غضب)

چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود

تازه وارد-کسی که تازه وارد شده است

خروس خوان-هنگام سحر

دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد

زوار در رفتن-بند و بست چیزی خراب شدن-از شدن خستگی یا پیری از کار افتادن

حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن

جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن

راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن

دود-دخانیات-مواد مخدر
ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند)
روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا
باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن
 

بیراهه-راه میان بر ولی دشوار

درشت-حرف زشت-دشنام
خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه

تنبل خان-تن پرور

از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بی‌حال شدن)

بازار سیاه-جایی که در آن اجناس غیر قانونی و گران می فروشند

دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن

دخل-موجودی صندوق-صندوق مغازه-برداشت

جایی-مستراح-توالت

آهوی شیرافکن(چشم محبوب)

خیس شدن-تر شدن

پیس-کسی که پوستش با لکه هایی دو رنگ می شود

دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد

به دردسر انداختن کسی-کسی را به وضع دشواری دچار کردن

چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن

خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک

در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن

دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن
الدنگ-بیکاره-مفتخور-بی‌غیرت

پشت رو-وارونه

 

از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن

زر زر-صدای گوش خراش و یکنواخت-آواز گریه ی نامطبوع بچه

جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن

حیوون-نگا. حیوان

چفت کردن-با زنجیر بستن

زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن

زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد

بازرس-مامور بررسی و کنترل

خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند

آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)

آفتابی کردن-پدیدار کردن

حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند

از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)

چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند

تفنگ شکاری-تفنگ ویژه ی شکار

از هول هلیم توی دیگ افتادن(از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن)

از بی‌کاری مگس پراندن-بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن

زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات

دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی

آبدست(ماهر، استاد)

آب از گلو پایین نرفتن(غصه و ناراحتی شدید داشتن)

چراغ باران-چراغانی
پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن
پیشت-آوازی برای راندن گربه

جَخت-متضاد صبر

آشنا روشنا(دوست آشنا)

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن-کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن

حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد

تو سری خورده-آدم خوار و حقیر

چاله-گودال کوچک-دردسر-اشکال

شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷

اِرا(هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید)

پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی

پرچ کردن-فرو بردن میخ در چیزی و کوبیدن و پهن کردن سر آن

دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد

چشم بندی-شعبده بازی-تر دستی

آفتابه‌دزد(دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند)

چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن

 

تپق زدن-بیرون شدن بی اراده ی کلمه از زبان-چیزی جز مقصود گفتن

خرج تراشی-هزینه درست کردن

خون دماغ شدن-خون از بینی جاری شدن

اقل‌کم-دست‌کم-لااقل

به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن
 

بی چک و چانه-بی گفت و شنود-بی کم و کاست

بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن

در دار-دارای سرپوش

خر لنگ خود را به منزل رساندن-با وجود سختی کار را به پایان رساندن
اسباب‌چینی(دسیسه‌چینی، توطئه‌چینی)

از سیر تا پیاز-همه چیز-با همه‌ی جزئیات

خانه زاد-نوکر-خدمت گزار

اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)

 

تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه

خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند

خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی

اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)

پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن

جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند

از این حرف‌ها-مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد

چوب آخر را زدن-پایان کاری را اعلام کردن-مانند در حراج

راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد

از بیخ گوش کسی گذشتن(در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن)

چوق-چوب-تومان

تخت کردن-هموار کردن-پر کردن-کامل کردن

داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن

در چاه افتادن-فریب خوردن

چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود

جِر آمدن-اوقات تلخ شدن-زیر مقررات بازی زدن

پشم علیشاه-درویش بی قدر

آه در بساط نداشتن(سخت بی‌چیز بودن، بیچاره و بینوا بودن)

پشتی-بالش-حمایت

دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است

بخت-شانس-اقبال-شوهر

جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن

پیه آوردن-چاق شدن

بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره

چایمان کردن-سرما خوردن-چاییدن

دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن

دماغ چاق بودن-سر حال بودن-تندرست بودن

خارش-خاریدن-نام بیماری خاریدن نشیمنگاه

آتش زیر پا داشتن(بی‌قرار بودن)

پس کسی برآمدن-حریف کسی بودن

جَستن چشم-پریدن پلک چشم

بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری

دو زاری کسی افتادن-به اشارات و کنایات پی بردن

باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن

به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن

رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک

حساب باز کردن-افتتاح حساب بانکی

اسیر خاک(مرده، تن‌پرور)

دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن

چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند

پیش بینی کردن کار یا شخصی

حاجی من شریک-کسی که خود را داخل کاری می کند و مدعی شراکت می شود

آب و خاک-میهن-دیار

تاب بازی-بازی کردن با تاب

خیره-بی شرم-پر رو
بی ملاحظه-بی توجه-بی پروا
خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست

از خرس مویی کندن(از مردم خسیس چیزی درآوردن، هرچند ناچیز باشد)

دله-هرزه-چشم چران-پرخور

به گردن گرفتن-متعهد شدن-مسئولیتی را پذیرفتن

از آب درآوردن(عمل آوردن، انجام دادن)

 

بلبل زبانی کردن-شیرین زبانی کردن-حاضر جوابی کردن-پرحرفی کردن

 

دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

اوستا چسک(فضول و مزاحم، سرخر)

خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن

پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن
پر بودن خیک کسی-سیر بودن

دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن

خِطَب-جزیی از جهاز شتر

از این حرف‌ها-مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد

ابرو فراخی(خوشدلی، گشاده‌رویی)

اوت کردن(بیرون انداختن، بیرون کردن)

چشم زاغ-بی شرم

آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن

جِرم-ته نشست هر چیز-آن چه از دود چسبنده بماند

خاک کردن-دفن کردن-در گور نهادن-پشت حریف را در کشتی به زمین رساندن

بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض

راه به جایی نبردن-نتیجه ندادن-به جایی نرسیدن
خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن
دور از جناب ب-لانسبت

دریافتی-حقوق

ترقه فرنگی-بچه ی شرور
آشغالی(سپور)

جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب

از بی‌کفنی زنده بودن-بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن

اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده

درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن

تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی

دم به ساعت-هر ساعت-هر لحظه

بی تخم و ترکه-بی فرزند-بی نسل

داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی

چشم نازک کردن-ناز و افاده کردن

زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد

خالی بند-چاخان-دروغ گو

در آستین داشتن-حاضر و آماده داشتن
جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح

این تن را کفن کردی-این تن بمیرد

جان پناه-محل امن-آن چه جان را حفظ کند. پناهگاه

دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن

خوش خوشک-یواش یواش-آهسته آهسته

خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن

ریز بینی-نکته سنجی-دقت

ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع
حساب سوخته-بدهی قدیمی

پنبه شدن رشته-باطل و بی هوده شدن کار

بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.

حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی

خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه

چار نعل-به سرعت-به تاخت

پر پر کردن گل-کندن و پراکندن برگ های گل

آفتاب‌نشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانه‌خراب کردن

حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب

پر مدعا- پر ادعا

اخم و تخم(ترش‌رویی، کج‌خلقی)

تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن

از آب درآوردن-عمل آوردن-انجام دادن
رم کردن-رمیدن-گریختن

به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن

آغا‌پنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبه‌ای

آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن

آستین از چشم برداشتن(آشکارا گریستن)

ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)
استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن

ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی

چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو

چاله-گودال کوچک-دردسر-اشکال

رو انداز-لحاف

دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین

در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن

از تیپ کسی بودن

زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن

باز شدن مچ-لو رفتن دروغ

زر اومدی قرمه سبزی-سخنی توهین آمیز برای کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند

دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک

از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیش‌بینی سخن راندن)

اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)

به روی کسی نیاوردن-از طرح موضوعی خودداری کردن-به سکوت برگزار کردن

آش شله‌قلمکار-بی‌نظم و قاعده

اَتَر زدن-فال بد زدن

به هم زدن دم و دستگاه-سر و سامان دادن-درست کردن-تشکیل دادن

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن

دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد

خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن

چنبره زدن-حلقه زدن

دست و پا توی هم رفتن-بی پول شدن-گرفتاری مالی پیدا کردن

بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی
چارواداری-زشت-وقیح-بی ادبانه

دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن

انداختن پشت گوش(سهل‌انگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)

به رخ کشیدن-به چشم آوردن-یادآوری کردن

تناسب داشتن (چیزی) به کسی

تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن

حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون

اُس و فُس-اصل-مایه-چهارستون بدن

خر ِ دیزه-لج بازی که به خود ضرر بزند

خاله خرسه-دوست نادان

جگر-عزیز-عزیز دلم

دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن

زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو
حلق آویز-به دار کشیده

پِق-صدای خنده ی ناگهانی

جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی

حساب و کتاب-نگا. حساب کتاب

خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت

دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن

آشی شدن(سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان)

چراغ باران-چراغانی
تریاک خوردن-خود را با تریاک مسموم کردن