برگزیده

لیست فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری قسمت 422

خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت

پشم کسی ریختن-از قدرت و مقام افتادن

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن)

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن

ابرو پاچه‌بزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)

تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید

پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن
زور آوردن-زیر فشار گذاشتن-در تنگنا قرار دادن

بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو

خر پشته-پشته ی بزرگ سقف شکم داری که روی ایوان و راه پله می سازند

آب چشم گرفتن(ترسانیدن، به گریه انداختن)

چوب شدن-ساکت و بی حرکت شدن-از ترس یا تعجب بر جای ماندن

دود دادن-ضد عفونی کردن-گذاشتن گوشت و ماهی در معرض دود غلیظ برای فساد ناپذیر کردن آن

پیس-کسی که پوستش با لکه هایی دو رنگ می شود

اله و بله کردن(لاف زدن، چنین و چنان گفتن)

جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند

خوش بنیه-سالم و قوی

بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن

بند آمدن-متوقف شدن

جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن

آجرپاره-جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره

حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم

دخل-موجودی صندوق-صندوق مغازه-برداشت

جرات کردن-گستاخی کردن-دلیری کردن

جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند

در به در شدن-آواره شدن-بی خانمان شدن-جا و منزل مناسبی نداشتن

ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن

از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)

چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن

زدن زیر آواز-بی مقدمه به خواندن پرداختن

خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن
تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار

زود فهم-کسی که زود چیزی را درک می کند

 

تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است

دق دلی-دق دل
درخت مراد-درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند

از پاشنه در آوردن-به هر گوشه و کنار سر کشیدن

زرت و پرت-چرت و پرت

حکیم باشی-پژشک تجربی و مدرسه نرفته
دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن

چشتان بالا-بالا و پایین کردن بچه و قربان صدقه ی او رفتن

خوش قواره-خوش اندازه-متناسب

به هم زدن-قطع رابطه کردن

آب اندام-زیبا تن و خوش‌رو

پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست

جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن
دست انداز-ناهمواری راه و جاده

دُم گرفتن-پشت سر هم ایستادن

زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان

دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار

اگر و مگر کردن(شرط و بهانه آوردن)

رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن

حسرت به دلی-آرزومندی شدید

اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط

پرچ کردن-فرو بردن میخ در چیزی و کوبیدن و پهن کردن سر آن

دُنگی-دانگی

خورد کردن-ریز ریز کردن-له کردن

تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن

از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)

زن ذلیل-مردی که مطیع محض زنش است

امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه

اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن

آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)

 

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن(کار را به نااهل سپردن)

اصحاب منقل-اهل گفت‌وگو و سخن

رو انداز-لحاف

دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا

درگذشت-مرگ

بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی
ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا

برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن

دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان

د ِ-حرفی برای بیان مداومت

زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن

دوا دادن-دوا خوراندن-مسموم کردن-مشروب خوراندن

دود ِ کلفت-دود مواد مخدر

در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن

جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن

خریت-نادانی-حماقت

پا در رکاب-حاضر و آماده

خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود

زیر دریایی-کشتی جنگی که می تواند در زیر آب حرکت کند

بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است

بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود

آمد نیامد داشتن(روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست)

روی دست کسی بلند شدن-کاری را به تر از کسی انجام دادن

آب پاکی روی دست کسی ریختن(کسی را کاملن ناامید کردن)

چار طاق-به طور کامل

رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن

پُکیدن-ترکیدن

رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن

با دم خود گردو شکستن-سخت شادمان و خوشحال بودن

زیر زبان کشی-با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن-زیر پا کشی

آبی از کسی گرم نشدن-بهره‌ای از کسی نبردن

بغل پر کن-دختر یا زن چاق

دود چراغ-کشیدن شیره

دختر خانم-خطابی احترام آمیز برای دختران

دلخور بودن-گله مند بودن-ناراضی بودن

باد خوردن-هوا خوردن
برآورد-تخمین

دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن

تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن

ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی

تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد

خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر

ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن

ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن

آن سفر-آن بار-آن دفعه

دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن

راست شدن مو بر تن-سخت ترسیدن-وحشت کردن

 

خم گرفتن-فنی از کشتی

چشم و چار-چشم-دید-بینایی

پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز

 

چوب خوردن-تنبیه شدن

زر زدن-دری وری گفتن-گریه کردن

پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن

زیست شناسی-دانش شناخت حیات و موجودات زنده

آینه‌ی کسی بودن(یکسره از کسی تقلید کردن)

خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن

خود را به کرگوشی زدن-به نشنیدن تظاهر کردن
پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی

آه نداشتن که با ناله سودا کردن-آه در بساط نداشتن

جز و ولز-نگا. جز و وز

جلز-نگا. جز

پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن

جگر پاره-فرزند-جگر گوشه

دسته هاون-استوانه ای فلزی یا چوبی برای کوبیدن چیزها در هاون

چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی

حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین

تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن

ازدست‌رفته-عاشق

پیل پیلی خوردن-در راه رفتن به چپ و راست متمایل شدن

دور از جناب ب-لانسبت

ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن

دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی

اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است

خواب دیدن برای کسی-نقشه کشیدن برای استفاده یا کوبیدن کسی

جگرک-نگا. جغور بغور

 

خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده

حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن

به چشم-اطاعت می شود
پِی-دنبال

حیص و بیص-گیر و دار-مخمصه

خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن

استخوان‌بزرگ-شخص دارای اصل و نسب

پیر کردن-کسی را بر اثر آزار زیاد فرسوده کردن

جوش آوردن-نگا. جوش آمدن

 
دل ترکیدن-ترکیدن شکم بر اثر پر خواری
این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)

تخت سینه-وسط سینه

پایگیر کسی شدن-زیان یا جرمی به کسی افتادن

از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)

دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن

از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن

آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن

چرند اندر چرند-پرت و پلا

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن

پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن

در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد

انگشت در سوراخ مار کردن-دانسته خود را هلاک کردن

حمله-بیماری غش-صرع

از بیخ گوش کسی گذشتن(در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن)

زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند

آمپر کسی بالا رفتن(از کوره در رفتن)

پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار

دست پاچه-شتاب زده-مضطرب

زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن

چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب

باد آورده-مفت و رایگان-آنچه که بدون زحمت بدست آید

بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند

بی خیالش-نگران نباش-اهمیت نده

چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن
از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن

چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند

به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن

چشم نازک کردن-ناز و افاده کردن

روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن

آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست

 

بقچه بندی-ران چاق

زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری

به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن

زیر چاق بودن-برای کاری آماده بودن-کاری را بلد بودن

به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن

جِر خوردن-پاره شدن

دَم کردن-ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها-گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود

تو خشت افتادن-به دنیا آمدن

بساط-جایی در کنار خیابان که دستفروشان کالاهای خود را عرضه می کنند

آب نخوردن چشم-امید نداشتن

انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)

پِشک-نرمی و پرده های بینی

خیس کرده-تر کرده-در آب قرار داده

جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن

خدا حافظ-به درود-در پناه خدا-خدا نگهدار

چشمداشت-توقع-انتظار

پا پس کشیدن-عقب کشیدن

رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار

چشم ورقلمبیده-چشم بیرون زده

 

به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن

روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند

چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن

پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن

زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن

چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟

البرز(بلندقامت، دلیر)

پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن

زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز

دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب

تمدن داشتن-دارای تربیت بودن

بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن

بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.

خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن

تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن

ریش و پشمی به هم زدن-بالغ شدن-صاحب ریش و پشم شدن

تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو

جوال پنبه آوردن-حرص و طمع زیاد داشتن-میل و علاقه ی فراوان داشتن

برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها

از این رو به آن رو شدن-یکسره دگرگون شدن-به‌کلی تغییر کردن

دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن

زنبور زدن-نیش زدن زنبور

بیخ خِر-بیخ گلو

جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن

چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن

دست کج-نامطمئن-دزد

دامنگیر کسی شدن چیزی-گرفتار شدن کسی به چیزی

آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب

خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن
ازخودراضی(متکبر، خود پسند)

اهل آن کار (کار بد)

پُر کار-فعال-با پشتکار

اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)

از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه

پیاله فروش-میخانه چی

تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن

آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)

پول چای دادن-انعام دادن

خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن

 

پیش دستی کردن-سبقت گرفتن در انجام کار

خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن

خاله زنک-زن امل و دنیا ندیده-بی سواد و عامی-کسی که همواره درباره ی دیگران حرف می زند

دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر
به خشت افتادن-متولد شدن-به دنیا آمدن

به هم زدن حال-موجب بالا آوردن شدن

پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن

درشت-حرف زشت-دشنام

دوا خور کردن-عرق خور کردن-مسموم کردن

دلبخواه-به اختیار-بدون رعایت رسم و قانون

چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن

زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی

تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی

چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن

چله خانه-محل ریاضت کشیدن

تمدن داشتن-دارای تربیت بودن

خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن

حِکِه ای-مردم آزار-کرمکی-ناراحت

جامه شور-رختشوی

خودفروشی کردن-فاخشگی کردن-خیانت کردن

چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی

 
از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)

خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان

 
در لفافه سخن گفتن-پوشیده و کنایه آمیز سخن گفتن

آفتاب خوردن(سختی کشیدن)

تو سری-تحمیل نظر به کسی با تحقیر و برای تنبیه

افسار پاره کردن-سرپیچی کردن-یاغی شدن

باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن

آب به آسیاب کسی ریختن-با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن

 
الم‌شنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)

بیگاری-کار اجباری و بی مزد

خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود

به گرد کسی نرسیدن-بسیار عقب بودن از کسی-فاصله ی بسیار با کسی داشتن

ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن

خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن

آبی از کسی گرم نشدن(بهره‌ای از کسی نبردن)
دم موشی-هر چیز باریک و دراز

جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن

جاصابونی-ظرفی که صابون را در آن می گذارند

ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)

زبانی-شفاهی
حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن

تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند

از مخ معاف بودن-دیوانه بودن

چلو خورش-غذایی مرکب از چلو و یک نوع خورش

تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن

افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)

چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه

پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن

دست شما را می بوسد-انجامش به عهده ی شماست

پس رفتن-عقب رفتن
درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی

بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه

دک و پوز-دهان و لب و دندان

 
جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن

برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال

دلادل-پُر-نهایت بزرگی-شکم زن آبستن

دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن

زنبور زدن-نیش زدن زنبور

جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن

در نتیجه-سرانجام-عاقبت

چرکمرده-نگا. چرکمُرد

دست فروشی-شغل دست فروش

آلنگ دولنگ(چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند)

برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری

پیاز مو-ریشه و بیخ مو

زرد بودن اوضاع-خراب بودن اوضاع

چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن

تاتوله هوا کردن-به حیرت دچار کردن-به سکوت واداشتن

رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن

از روی معده حرف زدن(بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن)

جای سوزن انداختن نبودن-پر بودن-بسیار شلوغ بودن

چول کردن-شرمنده کردن

حساب کسی با کرام الکاتبین بودن-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد

زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش

انداختن باد به غبغب(تکبر کردن، قیافه گرفتن)

داد و قال-داد و فریاد-قیل و قال

پا پتی-پا برهنه

باردار-آبستن-حامله

اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)

 

دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است

پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن

زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات

خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود

دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان

اسم‌ورسم-نام و مقام-شهرت و اعتبار

بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ

چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود

بی در رو-بن بست

دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود

تا-لنگه-همتا

 

آفتاب را به‌گز پیمودن-کوشش بی‌هوده کردن

پوست خربزه زیر پای کسی انداختن-کسی را به دردسر انداختن

دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن

آهوی مانده گرفتن(بی‌انصافی کردن، عاجزکشی کردن)

از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن

از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)
خودنویس-قلمی که جوهرش را با خود دارد

ته گرفتن-سوختن غذا

بالا آمدن کفر کسی-بی نهایت خشمگین شدن
چِککی-فوری-به سرعت

ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند

بر گرده ی کسی سوار شدن-کسی را زیر فرمان خود آوردن

حکیم فرموده-فرمان قاطع و لازم الاجرا

خشک زدن-مات و مبهوت ماندن

آمده(شوخی و لطیفه)

دو به دو-دو تا دو تا

بند و بار-قید های اجتماعی-آداب زندگی

خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن

تا-توانایی
دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن

زیر پاکشی کردن-از زبان کسی حرف کشیدن-کسب اطلاع کردن

تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن

آبکی(بی‌ارزش، از روی بی‌علاقگی)

به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه

دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل

تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن

امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن

ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند

دورخیز کردن-دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی

راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت

روده کوچکه ی کسی روده بزرگش را خوردن-کنایه از شدت گرسنگی

آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن

آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)

خواهی نخواهی-نگا. خواه و ناخواه

در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده

این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)

آستین از چشم برداشتن(آشکارا گریستن)

رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن

چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد

خفت انداختن-تنگ کردن-در تنگنا قرار دادن

برادر دینی-هم کیش-هم مذهب
اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)

اردک‌پرانی(از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن)

بالا خانه-اتاقی که بر روی آخرین طبقه ساخته می شود

زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن

پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن

زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند

دل غشه گرفتن-متاثر و ناراحت شدن-بی حال شدن-دچار ضعف شدن

دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است

دهان به دهان شدن-بحث و مجادله کردن-با پست تر از خود جر و بحث کردن

جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن

خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن

تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن

چوب پیش کسی گذاشتن-منع کردن کسی از کاری-بازداشتن کسی از انجام کاری

ددری-کسی که همیشه می خواهد بیرون برود-زن بدکاره

دو دلی-تردید-بی تصمیمی

در رفتن از جا-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن
خدا به دور-پناه بر خدا

به لج انداختن-به لجاجت انداختن

الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)

توپ زدن-روی دست حریف برخاستن-کلک زدن
خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم

پنجه بوکس-سلاحی سردئ به صورت حلقه های به هم پیوسته و دارای برآمدگی های برجسته

چله نشین-کسی که از خانه بیرون نمی آید-خانه نشین

جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده

پینه بسته-دارای پینه-کبره بسته

چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن

اُزبَک-بی‌ریخت-ژولیده-ازخودراضی

تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی

جانور-کرم شکم و معده

خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند

دَم دار-هوای گرم و پر رطوبت

انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت

دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد

اسباب‌کشی-نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر

از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)
آرتیست‌بازی-انجام کارهای غیرعادی
از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن
دخیل-پناه برده-توسل جسته به

چلاندن-فشار دادن برای آب گرفتن

تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی

آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن

دل قرصی-اطمینان

بَرج-خرج های خارج از خانه

خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند

دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار

اُتُل(شکم، اتوموبیل)
بی سکه کردن-بی ارزش کردن-بی اعتبار کردن

اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن

تپل-چاق-گوشت آلود

دو دلی-تردید-بی تصمیمی

بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق

دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم

با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن

دل و دماغ نماندن برای کسی-حال و حوصله ای در کسی نبودن

آشی شدن-سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان

چتوَل-یک چهارم

خاک برداری-بردن خاک های اضافی برای آماده کردن زمین ساختمان

بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان

آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)

خوش دست و پنجه-نگا. خوش دست

ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش

باری از دوش کسی برداشتن-رنج و زحمت کسی را کم کردن

آپارتی(زن بی‌حیا و بدزبان، سلیطه، پاچه‌ورمالیده)

چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن

 

پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد

از کیسه خوردن-از جیب خوردن

حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن

پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن

رقصاندن بز-هر دم بهانه گرفتن

جرات داشتن-دلیر بودن-جسارت داشتن

برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال

توان هماوردی با کسی را داشتن

ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن

دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن

آخرین تحویل(قیامت)

به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان

جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن
ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین
افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن

آب به ‌زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)

حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن

دخترکی-دوشیزگی-بکارت
چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند
بی فک و فامیل-بی کس و کار
بید خورده-کهنه و فرسوده
خرد و خمیر-نگا. خرد و خاکشیر-له و لورده

چیلی-بدبیاری

خیک محمد-آدم چاق و فربه

دُز کردن-فروختن چیزی که پیش از آن فروخته شده بوده است

آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)

چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

چوب پیش کسی گذاشتن-منع کردن کسی از کاری-بازداشتن کسی از انجام کاری

تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی

حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن

پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن

چل و چو افتادن-شایعه در دهان مردم افتادن

آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن

اُزبَک-بی‌ریخت-ژولیده-ازخودراضی
حرف انداختن-در سخن کسی دویدن

حساب کتاب-رسیدن به محاسبات-نظم و قانون

داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس

این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است

دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن(کار را به نااهل سپردن)

آرتیست‌بازی-انجام کارهای غیرعادی

دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه

دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن

آب (ها) از آسیاب افتادن(فرو نشستن هیاهو، از یاد رفتن ماجرا)

آزگار-زمان دراز

پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش

حق شناس-سپاس گزار

دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد

رشوه گرفتن-رشوه خواری

خندیدن به ریش کسی-کسی را مسخره کردن

زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن

احتیاطی-نجس-ناپاک

از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن

آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی

چوروک افتادن-چین پیداکردن چیزی

دو پشته سوار شدن-دو نفری بر ستور یا وسیله ی نقلیه سوار شدن

ذِله شدن-ذله آمدن

آفت-زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز

خواهی نخواهی-نگا. خواه و ناخواه

آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن

چند پیرهن بیش تر از کسی پاره کردن-بیش تر از کسی تجربه داشتن

دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن

ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن

ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود)
زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن

جهیزیه-نگا. جهیز

از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)

چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند
از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)
از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن

پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد

زیر زبانی-یواش و آهسته-سخنی که از روی بی میلی گفته می شود

زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید

جفت-به هم چسبیده-جا افتاده-مرتب-نر و ماده-دو گاو که برای شخم زدن به کار می برند
رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن
به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن

حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار

حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه

 

تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند

آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن

تو دو کشیدن-کسی را وارد کاری کردن

چِل-خل و دیوانه

خالی بند-چاخان-دروغ گو

تنوری-پخته شده در تنور

بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی

حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی

خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق

چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن

از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن

بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته

بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن

چوب شدن-ساکت و بی حرکت شدن-از ترس یا تعجب بر جای ماندن

از سر وا کردن-کاری را سرسری انجام دادن

جا رختی-چوب رختی-چیزی که رخت را به آن می آویزند

اسباب‌چینی(دسیسه‌چینی، توطئه‌چینی)

چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن

چای کار-کشت کننده ی چای

تنه زدن-با تنه به کسی ضربه زدن

جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن

ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است

حساب خرده-اختلاف کوچک-خرده حساب-بدهکاری مختصر

خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن

دو دستی-با هر دو دست

از کاسه درآمده(بیرون‌زده، ورقلمبیده)

دان دان-متفرق و پراکنده

 

تک پَر-نوعی حرکت در ورزش باستانی

پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد

خوش غیرتی-زیاده غیرت نشان دادن-به طنز یعنی بی غیرتی کردن

پیچ و مهره ی کاری در دست کسی بودن-کاری تنها از عهده ی او بر آمدن

چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد

چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن

از آب گل آلود ماهی گرفتن(از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن)

زیر زمین-اتاق یا بخشی از ساختمان که در پایین تر از سطح زمین قرار دارد

چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن

چال-گودی-حفره

خم شدن-دولا شدن

بن بست-کوچه ای که راه در رو نداشته باشد-مشکلی که راه حل نداشته باشد

خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن

چراغ موشی-هر چراغی که به کمک حلبی یا چیزی مانند شیشه ی مربا به عنوان مخزن نفت و یک فتیله درست شود

ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما

از کرگی دم نداشتن خر(نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری)

آب نکشیده-زشت-بد-نامفهوم

چو انداختن-شایعه پراکندن

چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن

زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن

حال و احوال کردن-سلام و احوال پرسی کردن

زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن

جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد

اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)

زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند

 

چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری

جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن

زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی

بار انداختن-توقف و اقامت کردن

خرحمالی کردن-کار کردن بی اجر و مزد

آک‌بند-نو واستفاده‌نشده-هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده-دست اول

بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع

زن بردن-همسر گرفتن مرد

خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است

رفتن ِ سر کسی-از پرحرفی کسی خسته شدن-از صدای بلند کسی یا چیزی ناراحت شدن

آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)

ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا

از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن

زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن

دوره-مهمانی-زمانه

تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن

چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود

دله بازی-رفتار آدم دله
بار شیشه-بار شکستنی-کودک در شکم مادر
آدم دو قازی-شخص بی‌سروپای بی‌ارزش

خش افتادن-خراش افتادن

چراغ پا شدن-بر روی دو پا ایستادن اسب

زنجیر زدن-زنجیر به پشت خود زدن

استخوان‌بزرگ(شخص دارای اصل و نسب)

بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

خیمه شب بازی-نمایش عروسکی-حیله و تزویر

جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان

اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)

خانوار-مجموع اعضای یک خانواده

تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره

افسار کسی را شل کردن(به کسی آزادی کمی دادن)

تک و تو-توان و قدرت-شتاب

زیر گرفتن-زیر کردن

ازخودراضی-متکبر-خود پسند

آویزان کسی شدن-طفیلی کسی شدن

بیرق کسی نخوابیدن-همواره کامروا بودن-پایدار بودن دولت و شکوه

پلیتیک زدن-سیاست به کار بردن

روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن

دستکاری-دست بردن در چیزی

حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن

به چپ چپ-فرمان نظامی برای گردش به چپ

جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن

آدم بی‌خود-بی‌شخصیت و بی‌معنی

رومیزی-منسوب به میز

تریج-آن جاکه آستر درونی جامه با رویه ی آن به هم می پیوندد

آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن

به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن

راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار

چاک دادن-شکافتن-پاره کردن

خر کسی رفتن-دارای اهمیت و اعتبار بودن

چس ناله-آن و ناله ی ساختگی برای جلب توجه

خر لنگ خود را به منزل رساندن-با وجود سختی کار را به پایان رساندن

 

چرک کردن-عفونت کردن زخم

به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن

دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس

از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن

ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن

دست بالا-حداکثر

اجاق کسی کور بودن(نازا بودن، بی فرزند بودن)

دست به یقه شدن-دست به گریبان شدن

الو(شعله‌ی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم))

رخصت خواستن-اجازه خواستن

بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد
دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن
تو سری-تحمیل نظر به کسی با تحقیر و برای تنبیه
چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن

چهل منار-تخت جمشید

آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)

خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن
چلو خورش-غذایی مرکب از چلو و یک نوع خورش
چیله جمع کردن-گردآوردن چیله
جَلد-چابک-چالاک-کبوتر دست آموز

دالی دالی کردن-خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن

زهره آب شدن-سخت وحشت کردن-از وحشت به حال مرگ افتادن

از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)

آخر و عاقبت-نتیجه‌ی خوب

جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن
بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن

پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات

آبدیده(جلا یافته، آزموده و مجرب)
برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال

تنگ بودن قافیه-مشکل بودن کار

چشم انداختن-نگاه کردن

آهوی خاور(آفتاب)
چارقد قالبی-نوعی چارقد که آن را آهار می زدند تا راست و منظم بایستد
خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا
 

ذُق ذُق کردن-تیر کشیدن زخم-سوزش داشتن اندام دارای درد

دوا خور-معتاد به الکل

ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن

به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن

آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)

حضرت عباسی-راست و درست
بابت-مورد-زمینه-موضوع
آکِله(جذام، زن سلیطه)

خیت شدن-شرمنده شدن-کنفت شدن-بور شدن

بلبشو-هرج و مرج-شلوغی

خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند

تر کردن لب-چیزی آشامیدن-به یک اشاره ترتیب کاری را دادن-حرف زدن

آفتاب را به‌گز پیمودن-کوشش بی‌هوده کردن

چل گُل-روغنی با خاصیت دارویی

خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو

دقه-دقیقه

درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد

برداشتن-قبول کردن-اختیار کردن

پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن
چس خور-آدم خسیس-بخیل

از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن

خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن

ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن

ذلیل مرده-ذلیل شده

از خود در آوردن(دروغ‌پردازی کردن)

از خر شیطان پایین آمدن(از لجاجت دست برداشتن، از تصمیم نادرستی منصرف شدن)

دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال

تار-از محلی راندن

داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن

آب از دریا بخشیدن(از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن)

تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود

 

زندگی-مال-وسایل کار و خانه

چس محل کردن-بی اعتنایی کردن

چو انداختن-شایعه پراکندن

 

تو پر-دارای اطلاعات زیاد-آدم سنگین

پاپوش درست کردن-پرونده درست کردن- توطئه کردن

آمد کردن-رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته

چلو-برنج آب کشیده

جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن

تو پوست کسی افتادن-کسی را وسوسه کردن

چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز

دنباله رو-پی رو-مقلد

خوردن حرف-نگا. حرف را خوردن
خوش سلیقه-خوش ذوق-نیکو طبع

زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن

دماغ تیز داشتن-شامه تیز داشتن

رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی

پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن

اوا خواهر(مرد زن‌نما، مردی که علائق زنانه دارد)

افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)

ازرق-چشم زاغ

تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن

افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن